نوع مقاله : تاریخ و رجال
نویسنده
عضو گروه تاریخ پژوهشکده حج و زیارت و مدرس دانشگاه
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
ایرانیان از دیرباز، حتی پیش از اسلام، با حجاز مرتبط بودند. با ظهور اسلام
و گسترش آن، رفتهرفته ایرانیان نیز به اسلام گرویدند و بالطبع، با حرمین شریفین ارتباط یافتند و حتی برخی، عهدهدار مناصبی در آن کانونهای مقدس، و منشأ برخی اقدامات عامالمنفعه و عمرانی شدند. با استقصای صورتگرفته، پیشینه خاصی به زبان فارسی بهصورت کتاب یا مقاله با عنوان مقاله پیشرو یافت نشد. البته برخی محققان و بقیعپژوهان، تعدادی از ایرانیان مدفون در بقیع را نام برده و به ترتیب حروف الفبا از آنها یاد کردهاند؛ چنانکه علامه محسن الامین در اعیان الشیعه و آقابزرگ تهرانی در الذریعة الی تصانیف الشیعه در ترجمه شخصیتهای علمی شیعه، از برخی عالمان مدفون در بقیع نام بردهاند. برخی بقیعپژوهان مانند محمد نوری در دانشنامه بقیع، مداخلی را به مدفونان در بقیع اختصاص دادهاند چنانکه در مجموعه دانشنامه حج و حرمین شریفین نیز اینگونه است. نظر به فقدان تکنگاری در اینباره استخراج اسامی و تحقیق درباره مدفونان ایرانی در بقیع، توجیه پذیر مینماید. مطالب این مقاله در دو محور صاحبمنصبان و اندیشوران ایرانی مدفون در بقیع تنظیم شده است.
الف) صاحبمنصبان
بیتردید، در طول تاریخ بلند اسلام، صاحبمنصبان بسیاری از اقصا نقاط جهان اسلام در بقیع دفن شدهاند. اینان یا طبق وصیت خودشان از جاهای دیگر به مدینه منوره آورده شده یا در موسم حج یا بهدلیل اقامت در مدینه منوره پس از رحلت، طبق معمول در بقیع دفن شدند. برخی نیز از زائرانی بودند که در مدینه به مرگ طبیعی مرده یا به قتل رسیده و در بقیع دفن شدند. از میان اینان، برخی تبار ایرانی داشتند. در ادامه، فقط به شرح حال مختصر آن دسته از مدفونان ایرانی در بقیع میپردازیم که از صاحبمنصبان یا از اندیشوران شمرده میشدند که اسامی آنها به ترتیب قدمت تاریخی آورده شده است.
1. ظهیرالدین، وزیر مقتدی عباسی
ابوشجاع محمد بن حسین، ملقب به ظهیرالدین، در 437 قمری در منطقه اهواز زاده شد (ابن اثیر، 1385ق، ج10، ص250؛ ابن خلکان، 1414ق، ج5، ص135؛ ذهبی، 1413ق، ج18، ص616 و ج19، صص28ـ27). اصل او از رودراور، از توابع همدان بود. وی ادیب، شاعر، آشنا به فقه و فردی نیکوسیرت و دارای تألیف بوده است. تألیف ذیل تجارب الامم ابن مسکویه به او نسبت داده شده (ابن اثیر، 1385ق، ج10، ص250؛ ذهبی، 1413ق، ج33، ص362).
خلیفه مقتدی بامر لله عباسی در 476 قمری، ابوشجاع را به مقام وزارت گماشت و لقب ظهیرالدین به او داد (ذهبی، 1413ق، ج32، ص17؛ سبکی، 1976م، ج4، ص137). آقابزرگ تهرانی او را هفتمین ایرانی شیعه امامی میداند که در دستگاه خلافت عباسی عهدهدار منصب وزارت شده است (آقابزرگ تهرانی، 1403ق، ج24، ص410). برخی مورخان، سختگیری او در امور دینی و آسانگیریاش در امور دنیا را ستوده (ابن خلکان، 1414ق، ج5، ص135؛ شیخ عباس قمی، 1368ق، ج1، ص96 و ج17، ص1) و یاد آور شدهاند که میان وزرا کسی مانند وی، امور دینی و شرعی را رعایت نکرده است (ابن خلکان، 1414ق، ج5، ص135؛ ذهبی، 1413ق، ج33، ص263). این وزیر، پس از نماز ظهر، تا هنگام نماز عصر در مصلایش مینشست و به مشکلات و شکایات مردم رسیدگی میکرد (ذهبی، 1413ق، ج19، ص28؛ صلابی، 1428ق، ص218). ابوشجاع ظهیرالدین
در زمان وزارتش، رفتار احترام آمیز با مردم داشته و در برابر دانشمندان، متواضع و همواره از محضر فقها کسب فیض میکرده است (ذهبی، 1413ق، ج33، ص263). وی در مدت
نه چندان طولانی وزارتش به کارهای عامالمنفعه مانند ساختن مساجد و دستگیری
از مستمندان و ایتام اهتمام داشت. گفتهاند او حتی تمام داراییاش را که حدود ششصد هزار دینار بود، در دوران وزارتش صدقه داد. وی خطی زیبا داشت و درآمد حاصل از راه خطاطی و فروش تابلوهای خط خود را در راه خدا انفاق میکرد (همانجا؛ ابن کثیر، 1407ق، ج12، ص150؛ صلابی، 1428ق، ص217).
ظهیرالدین پس از هشت سال وزارت، در 484 قمری، به درخواست ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظامالملک از خلیفه عباسی، از وزارت بر کنار شد. هرچند برخی سختگیری او در رویارویی با اهل ذمه را سبب این اقدام خلیفه دانستهاند، به نظر میرسد رقابتهای مذهبی شیعه و سنی در بغداد، زمینه پیشنهاد ملکشاه و وزیر سنی او برای بر کناری ظهیرالدین بوده است (صلابی، 1428ق ، ص218). این در حالی بود که وی در مهار بحران شیعه و سنی و درگیریهای مذهبی بغداد، توانایی خود را نشان داده بود (ابن طقطقی، 1418ق، ص287؛ ذهبی، 1413ق، ج33، ص264). بههرروی ، این وزیر شیعی پس از برکناری از وزارت و در مدت حصر خانگی از سوی خلیفه عباسی و تا زمان اخراجش از بغداد، در دهلیز خانه خود مسجدی بنا کرده بود و در آنجا
به عبادت میپرداخت. او تا زمان مرگ خلیفه و ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظامالملک، در زادگاه اصلیاش رودراور زندگی میکرد (صلابی، 1428ق، ص218؛ ذهبی، 1406ق، ج19، ص30) وی در 487 قمری راهی سفر حج شد و پس از انجام حج تا پایان عمر در مدینه رحل اقامت افکند و به خدمت مسجد نبوی پرداخت. از ظهیرالدین در شمار معدود وزیران عباسی یاد شده است که در دوران تصدی وزارتشان حج گزاردند (صاحبی نخجوانی، 1357ش، ص287).
وی در مدینه منوره به بیماری مبتلا شد و چون مرگ خود را نزدیک دید، در مسجد نبوی با چشم گریان ضمن خواندن آیه 64 سوره نساء از رسول خدا9 درخواست شفاعت کرد و سرانجام در 488 قمری در آن شهر درگذشت (ذهبی، 1406ق، ج19، ص30 ؛ ابن کثیر، 1407ق، ج12، ص150). او را در قبرستان بقیع، کنار قبر ابراهیم، پسر پیامبر9
به خاک سپردند (ابن اثیر، 1385ق، ج10، ص250؛ ابن خلکان، 1414ق، ج5، ص135؛
ابن کثیر، 1407ق، ج12، ص150؛ ذهبی، 1406ق ، ج19، ص30).
2. جواد اصفهانی
محمد بن علی بن ابیمنصور اصفهانی، معروف به جواد اصفهانی (م.559ق) وزیر زنگیان موصل و شام (حک: 521-648) بود (ابن خلکان، 1414ق، ج5، ص143). او در وزارتش برای اتابک قطبالدین زنگی، حاکم سلجوقی موصل، بهدلیل فراوانی خیرات و انفاقهایش به «الجواد» شناخته شد. او شخصیت ممتاز و مورد احترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی، و به سخاوتمندی نامبردار بود و بهسبب ساختن بناهای عام المنفعه، بهویژه بازسازی برخی ساختمانهای کعبه، که خاقانی در اشعارش به آنها اشاره کرده است، با لقب «جواد اصفهانی» خوانده میشد (فاسی، 1406ق، ج2، صص312 ـ 308). این شاعر پُرآوازه، منظومه خویش را به او تقدیم کرده است (صص197ـ 182).
جواد اصفهانی، بهعنوان صاحبمنصبی ایرانیتبار، در حرمین شریفین اقدامات درخور توجهی انجام داد (ابن فهد، 1372ق، ج2، ص518).نوسازی مسجد خیف
در منا، ساختن در برای کعبه و تزیین آن با طلا به دستور خلیفه مقتفی عباسی
(حک: 530-550ق) (ابن اثیر، 1385ق، ج9، ص245؛ ابن فهد، 1408ق، ج2، ص515)، بازسازی مسجدی بر کوه عرفات، ساختن برکهها، بازسازی قناتها بازسازی خانة
ارقم (محل دعوت پنهانی پیامبر9) در 555 قمری با هزینهای بالغ بر هزار دینار
(ابن جبیر، 1986م، ص130)، از اقدامات او در مکه مکرمه و مشاعر مقدسه بود. ساختن دیواری برای مدینه منوره، بازسازی بخشهایی از مسجدالنبی نیز از اقدامات او در این
شهر بود.
منابع درباره خاکسپاری او در بقیع اتفاق نظر ندارند. برخی از دفنشدن او در بقیع خبر دادهاند (ابن خلکان، 1414ق، ج5، صص147ـ146)؛ اما برخی دیگر یادآور شدهاند که او در مدینه و در مقبرهاش، که پیشتر آماده شده بود، به خاک سپرده شد (ابن اثیر، 1385ق، ج11، ص307 ؛ ابن جوزی، 1371ق، ص155؛ فاسی، 1406ق، ج2، ص311). برخی نیز بدون اشاره به مکان دقیق مدفن او، یاد آور شدهاند که وقتی جواد اصفهانی درگذشت، پیکرش را به مکه و مدینه بردند و در مدینه به خاک سپردند.
به نظر میرسد با توجه به قداست بقیع، دفن او در این مکان، دور از انتظار نیست؛ چنانکه برخی بر خاک سپاری او در بقیع تأکید دارند.
3. ابراهیم بن عبدالحمید موغانی
ابراهیم موغانی، اصالتاً از موغان آذربایجان بود. او به همرا پدرش، که اهل ادب و علمدوست بود، در جوانی راهی مصر شدند که بین راه، پدرش درگذشت و ابراهیم برای تحصیل علوم دینی به مدینه منوره رفت. ابراهیم موغانی پس از طی مدارج علمی و کسب مقبولیت اجتماعی، والی و ناظر اوقاف مدینةالنبی شد که تصرف در اوقاف
و ثبت آنها و دیگر امور وقفی زیر نظر او اجرا میشد. سرانجام، موغانی در مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد (سخاوی، 1414ق، ج1، ص216).
4. امیرچوپان سُلدوزی
با توجه به نسب دادهشده به امیرچوپان (م.728ق)، وی را میتوان از قبیلۀ سُلدوز از قبایل مغول (رشیدالدین فضلالله همدانی، 1387، جامع التواریخ، ج1، ص178) دانست. وی در موج دوم حملات مغولان به ایران، که به فرماندهی هُلاکوخان مغول (حک: 654-663ق) انجام شد، حضور داشت. امیرچوپان پس از آن، در دولت ایلخانان
مغول در ایران نقش داشت. او ابتدا به خدمت اَرغون (حک: 683-690ق) درآمد و پس از او به دربار غازانخان ایلخانی (حک: 694-703ق) راه یافت (غفاری، 1414ق، ص211؛ معینالدین نطنزی، 1383ش، صص111، 136 و 140؛ شرفالدین علی یزدی، 1387ش،
ج1، ص186).
با رویکارآمدن سلطانمحمد اولجایتو (خدابنده) (حک: 703-717ق)، امیرچوپان در زمره فرماندهان سپاه او قرار گرفت و از آنجا که مورد لطف این سلطان بود (معینالدین نطنزی، 1383ش، ص114)، با دو دختر او، یکی در پی دیگری، ازدواج کرد (کاشانی، 1348ش، ص73). در پی مرگ اولجایتو، امیرچوپان اداره امور حکومت ابوسعیدِ (حک: 717-736ق.) نوجوان را بر عهده گرفت و به اینترتیب، قدرت واقعی قلمرو ایلخانان برای مدتی در اختیار او و فرزندانش بود (ابن خلدون، 1408ق، ج5، ص497؛ خواندمیر، 1362ش، ج3، ص198)
امیرچوپان در مدتی که صاحب قدرت بود و اختیارات گستردهای در حکومت ایلخانی داشت، در حرمین شریفین دست به اقدامات درخور توجهی زد. ساختن حمام
و مدرسه در مکه و آبرسانی به این شهر (ابن بطوطه، 1417ق، ج2، ص72 ؛ عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص78 ؛ ابن حجر العسقلانی، بیتا، ج1، ص541)، با هزینه گزاف 150 هزار درهم برای رفع کمبود آب از عرفات (ابن فهد، 1372ق، ج3، صص182-181؛ مقریزی، بیتا، ج2، ص275ـ274) از آن نمونه است. برخی، بازسازی چشمه بازان در 726 قمری و رساندن آب آن به مکه را نیز به امیرچوپان نسبت دادهاند (ابن کثیر، 1407ق، ج14، ص123؛ فاسی، 1421ق، ج1، صص450ـ449؛ همو، 1406ق، ج3، ص447). وی در مدینه منوره نیز منشأ اقداماتی بود. ساختن مدرسهای نزدیک بابالرحمه (ابن فهد، 1372ق، ج3، ص185؛ فاسی، 1406ق، ج3، ص477؛ ابن حجر العسقلانی، بیتا، ج1، صص542 ـ541)، که از آن با عنوان چوپانیه یاد شده است، (قلقشندی، 1407ق، ج7، ص296؛ ابن الوردی، 1417ق، ج2، ص280) و همچنین ساختن حمامی در این شهر از کارهای اوست (ابن الوردی، 1417ق، ج2، ص274). به گفتۀ برخی، امیرچوپان، که از سنیان متعصب بود، با هدف افزایش نفوذ ایلخانیان در حجاز و کاهش نفوذ شیعیان، تلاش میکرد. او ضمن تلاش برای بیرونراندن زیدیان از مسجدالحرام، کوشید تا مانع شکلگیری اجتماع آنان شود؛ اما در این راه موفق نشد (شیبی و ذکاوتی، 1385ش، ص80).
جایگاه و قدرت روزافزون امیرچوپان و خانوادهاش، رشک بدخواهان را در پی داشت و عواملی چند موجبات قتل امیرچوپان را رقم زد که از آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: شورش فرزندش، تیمورتاش در مقام حاکم روم علیه حکومت مرکزی ایلخانیان، که هرچند امیر آن را فرو نشاند (مقریزی، بیتا، ج2، صص264ـ263؛ قلقشندی، 1407ق، ج3، ص265). قتل فرزند دیگرش، دمشقخواجه، در 727 قمری
به دستور ابوسعید ایلخانی (عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص66؛ ابن بطوطه، 1417ق، ج2، ص71؛ خواندمیر، 1362ش، ج3، صص211ـ210) که افزون بر نفوذ فراوان در دربار و حسادت و سعایت درباریان، سخنانی ناشایست علیه ابوسعید میگفت (عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، صص66 ـ 65؛ ابن بطوطه، 1417ق، ج2، ص70).
همچنین علاقمندی ابوسعید به بغدادخاتون، دختر امیرچوپان، که به ازدواج یکی از فرماندهان ایلخانی به نام شیخ حسن جَلایری درآمده بود (خواندمیر، 1362ش، ج3، ص209؛ عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص60) و مخالفت امیرچوپان، خشم ابوسعید را در پی داشت (خواندمیر، 1362ش، ج3، ص209؛ عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص60؛ شبانکارهای 1363ش، ص295) و در نهایت، ابوسعید، بغدادخاتون را به همسری خود درآورد (ابن بطوطه، 1417ق، ج2، ص72؛ خواندمیر، 1362ش، ج3، ص215). این دلایل در کنار بدگویی درباریان از قدرت فزاینده فرزندان امیرچوپان در دستگاه حکومت ایلخانی، رویگردانی ابوسعید از او را در پی داشت. در این موقعیت، امیرچوپان به غیاثالدین، حاکم هرات، پناه برد؛ اما او به دستور ابوسعید، امیرچوپان را در 728 قمری کشت (مستوفی، 1361ش، ص619 ؛ ابن تغری بردی، 1391ق، ج9، ص272).
پس از قتل امیر چوپان، بنا به وصیت وی، تابوتش همراه کاروان حاجیان به حرمین انتقال داده شد (خواندمیر، 1362ش، ج3، ص213) و حاجیان در روز عید قربان بر آن نماز خواندند و پس از طواف در مسجدالحرام، آن را به مدینه بردند و در بقیع، کنار قبر امام حسن مجتبی7 به خاک سپردند (خواندمیر، 1362ش، ج3، ص213؛ عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص78). البته نخست میخواستند بنابر وصیتش (خواندمیر، 1362ش، ج3، ص213) او را در مدرسهای که خود ساخته بود، به خاک بسپارند (ابن فهد، 1372ق، ج3، ص185؛ فاسی، 1406ق، ج3، ص447 ؛ ابن الوردی، 1417ق، ج2، ص281)؛ اما به گزارش منابع، از آنجا که این بنا در سمت قبلۀ مسجد نبوی قرار داشت (عبدالرزاق سمرقندی، 1353ش، ص78) و کندن قبر در آنجا بیاحترامی به پیامبر9 بود، او را در بقیع دفن کردند (همانجا). برخی نیز از جلوگیری حکومت از دفن او در آن مدرسه خبر دادهاند (ابن حجر العسقلانی، بیتا، ج1، ص542 ؛ ابن خلدون، 1408ق، ج5، ص498 ؛ سخاوی، 1414ق، ج1، ص332).
5. ولیقلی بن داوود شاملو
بهرغم صاحبمنصب بودن ولیقلی، از زندگی او اطلاعات اندکی در منابع بازتاب یافته است. گویا وی در 1034 قمری در هرات به دنیا آمد و در جوانی به سیستان رفت. او مدتی در عصر صفوی، منصب مستوفی سیستان را داشت. به نوشته آقابزرگ تهرانی، ولیقلی پس از انجام دادن اعمال حج، که تاریخ آن بهطور دقیق مشخص نشده است، در بازگشت به مدینه منوره، در آن شهر مقدس درگذشت و در بقیع دفن شد (آقابزرگ تهرانی، 1403ق، ج9، ص1281). برخی مدفون در بقیع را پدر ولیقلی دانستهاند که منصب کدخدایی داشته است.
از آثار ولیقلی، دیوان شعر و کتاب قصص الخاقانی است که آن را سیدحسن سادات ناصرى تصحیح کرده و سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در 1371 شمسی منتشر ساخته این کتاب دارای مقدمه، سه باب و خاتمه است و مؤلف، فهرست آن را چنین میآورد: مقدمه در بیان نسب والای عالیحضرت صاحبقرانی (شاهعباس ثانی)؛ باب اول در بیان مجملی از احوال اجداد شاهعباس تا شاهاسماعیل؛ باب دوم وقایع ایام شاهاسماعیل تا عصر شاهعباس؛ باب سوم احوال نواب صاحبقران (شاهعباس) از روز جلوس (این وقایع تا تاریخ ۱۰۸۷ق) قید گردیده است.
ب) اندیشوران
1. ابوسعید اصبهانی
ابراهیم بن سعدان بن ابراهیم، تبار اصفهانی داشت. او ملقب به کاتب، و کنیهاش ابوسعید بود و پس از درگذشت در بقیع دفن شد (سخاوی، 1414ق، ج1، ص207). وی از محدثان اصفهانی در قرن چهارم هجری بود که به مدینه سفر کرد و در آن شهر مقدس سکنا گزید. ابوسعد، راوی حدیث از بکر بن بکار و هریم بن عبدالاعلى است و محمّد بن اسحاق بن ایّوب، عبداللّه بن محمّد بن جعفر و احمد بن اسحاق نیز از او حدیث نقل کردهاند. وى ثقه و صاحب تألیف است. زمان درگذشت او را 384 قمری ثبت کردهاند (اعلام اصفهان، ص104). به نوشته سخاوی وی در بقیع دفن شد (سخاوی، 1414ق، ج1، ص207).
2. سیدمیرزاحسن سبزواری
سیدحسن بن اسماعیل بن عبدالغفور در 1255 قمری در سبزوار متولد شد. او برای تکمیل تحصیلات به نجف رفت و در درس شیخ انصاری و سیدحسین کوهکمری، معروف به الترک، شرکت کرد و به مقامات عالی دست یافت. وی را از عالمان و فقیهان بزرگ، زاهد و از عرفای بزرگ شیعه گفتهاند. سید در 1332 قمری راهی سفر مکه شد؛ اما در مسیر مدینه منوره، گرفتار حرامیان و دزدان گردید و همان سال به شهادت رسید. جسدش را به مدینه بردند و در بقیع به خاک سپردند (محسن امین، 1403ق، ج5، ص372).
3. شیخحسن بَرَغانی
شیخحسن فرزند حاجی ملامحمدصالح، از فقیهان عصر خود و از شاگردان شیخ انصاری بود (غروی، 1420ق، ج1، ص536). زادگاه پدرش شمال غربی کرج بود. خاندان برغانی به آل صالحی، آل شهیدی و آل علوی، به ترتیب در انتساب به محمد صالح، شهید ثالث و محمد علی، شهرت یافتند (حسن امین، 1409ق، ج2، ص300 و ج7، ص262؛ برغانی حائری، 1375ش، ج1، صص12ـ11 و 48 ؛ سیدجوادی و دیگران، 1375ق، ج1، صص192ـ191). آنان بهسبب سکونت جد اعلای برغانیها، محمدکاظم طالقانی (م.1094ق) در طالقان، به آل طالقانی شهرت یافتند. ازآنپس که وی از طالقان
به قزوین رفت، به خاندان او نسبت قزوینی نیز دادند. پدر شیخحسن، پس از غائله اخباریان و اصولیان قزوین، ناچار به اقامت در برغان شد و ازآنپس، این خاندان
به برغانی مشهور گشتند (حسن امین، 1409ق، ج2، ص304 ـ 303؛ برغانی حائری، 1375ش، ج1، صص11-10، 26). از نسل ایشان، دانشورانی برخاستند (حسن امین، 1409ق، ج4، صص212 و 304 و ج6، ص319).
شیخحسن برغانی، حدود 1278 قمری به سفر حج رفت و محل تدریس پدرش در کنار مسجدالحرام را تعمیر، و در آنجا فقه جعفری را در مقارنه با مذاهب چهارگانه تدریس کرد. سپس به مدینه رفت و در آنجا هم کرسی تدریس فقه جعفری داشت. پس از مناظره با یکی از شیوخ آن سرزمین و غلبه بر او، متعصبان به تشیع وی پی بردند و پس از نماز عشا در بازگشت به منزل، با چوب به وی حملهور شدند و بر سرش کوبیدند. این ضربه به مرگ وی انجامید. او را در قبرستان بقیع دفن کردند (برغانی حائری، 1375ش، ج1، صص50 ـ 49 ؛ سیدجوادی و دیگران، 1375ق، ج3، ص184). از آثار او مناسک الحج (برغانی حائری، 1375ش، ج1، ص50) و کتاب الحج است که اثر دومی، در 1892 میلادی در بمبئی منتشر شده (کحاله، بیتا، ج1، ص587 ؛ رفاعی، 1427ق، ص102).
4. حسین بهبهانی، معروف به سیاهپوش
سیدحسین بن ابراهیم حسینی موسوی بهبهانی در 1215 قمری در بهبهان زاده شد. پدرش سیدابراهیم، مقبرهای در بهبهان دارد و نسبش به امیرسیدعلی، معروف به سیاهپوش میرسد که در همدان مدفون است (محسن الامین، 1403ق، ج2، ص254 و ج5، ص413؛ ر.ک: سیدجوادی، 1377ش، ج2، ص88). سیدحسین در زادگاهش مقدمات فقه
و اصول را به پایان برد و پس از آن، به نجف اشرف رفت (غروی، 1420ق، ج1، ص544)
و نزد استادان بنامی مانند شیخ انصاری (م.1281ق) فقه و اصول را فراگرفت و از او اجازه اجتهاد گرفت (امینی، 1393ق، صص332ـ331؛ سیدجوادی و دیگران، 1375ق، ج3، ص517). علوم عقلی را نزد شیخحسن برغانی (م.1295ق) آموخت (انصاری، 1410ق، ص244؛ سیدجوادی، 1377ش، ج2، صص89 ـ 88) پس از فوت شیخ انصاری، مقیم کربلا شد و در آنجا به تدریس و افتا پرداخت و در مسجدی نزدیک حرم ابوالفضل عباس7 امامت جماعت را عهدهدار شد. وی پنج فرزند پسر داشت که همگی از دانشوران کربلا بودند (محسن الامین، 1403ق، ج5، ص413؛ سیدجوادی، 1377ش، ج2، ص89 ؛ انصاری، 1410ق، صص245ـ244).
سیدحسین بهبهانی در 1300 قمری به حج رفت. در بازگشت از حج و در حال عزیمت به مدینه، بهقصد زیارت قبر پیامبر9، در جایی به نام «بئر درویش» چادر زد و شب را به روز آورد. شبهنگام، وقتی از خیمه بیرون رفت، یکی از اعراب، که دشمنی سختی با شیعیان داشت، با کوبیدن عمودی بر سرش او را به قتل رساند (امینی، 1393ق، ص332ـ331؛ سیدجوادی، 1377ش، ج2، صص89 ـ 88). در گزارش صاحب اعیان الشیعه، فقط به بیرونرفتن شبانة بهبهانی برای قضای حاجت و کشتهشدنش به دست یکی از دزدان عرب، بدون اشاره به تمایلات ضد شیعی قاتل، اشاره شده است (محسن الامین، 1403ق، ج5، ص413). در گزارشی دیگر، کشتهشدن بهبهانی در زمان نشستن و استراحت
او دانسته شده است (غروی، 1420ق، ج1، ص544). پیکر بهبهانی به مدینه منتقل، و در جوار امامان بقیع دفن شد (محسن الامین، 1403ق، ج5، ص413). سیدحسین بهبهانی آثاری در فقه و اصول و تفسیر نگاشت (سیدجوادی، 1377ش، ج2، ص88؛ محسن الامین، 1403ق، ج5، ص413). این آثار، بعدها در 1344 قمری و در هجوم یکی
از امیران دولت عثمانی به خانه فرزندش سیدکاظم (م.1345ق.) در آتش سوخت
و از میان رفت (محسن الامین، 1403ق، ج5، ص413).
5. سیدمحمد تقی آل احمد طالقانی
سیدمحمدتقی، فرزند سیداحمد، و نوه سیدمحمدتقی طالقانی است که در 1280 شمسی در تهران به دنیا آمد. وی برادر شمس و جلال آل احمد، نویسنده مشهور و از عموزادگان آیتالله سیدمحمود طالقانی است. نسب طایفه سادات طالقانی را به امام باقر7 رساندهاند. مادر سیدمحمدتقی، خانم امینهبیگم اسلامبولچی، خواهرزاده شیخآقابزرگ تهرانی است.
سیدمحمدتقی پس از طی مقدمات و سطوح اولیه در مدرسه مروی، وارد حوزه علمیه قم شد و با دختر آیتالله حاجشیخمحمدتقی آملی، که استاد بزرگ اخلاق بود، ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام سیدمحمدعلی شد. سیدمحمد پس از گذراندن دروس سطوح، برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف اشرف شد و از حوزه درس و بحث آیات شیخمرتضی طالقانی، سیدابوالحسن اصفهانی و عراقی استفاده کرد.
او در حدود چهلسالگی، از معدود شاگردان نخبه سیدابوالحسن اصفهانی و فردی شناختهشده در حوزه نجف به شمار میرفت.
در زمان زعامت آیتالله بروجردی، ایشان سیدمحمدتقی را در 1370ق، (1330ش)، بهعنوان نماینده خود و سرپرستی شیعیان مدینه منوره، که در اقلیت و تنگنای فوقالعادة وهابیان بودند، منصوب کرد.
از دیگر مأموریتهای محوله به سیدمحمدتقی از سوی آیتالله بروجردی، شرکت در همایشی در پاکستان بود که در آن، تعدادی از مشهورترین شخصیتهای جهان اسلام حضور داشتند. این کنگره در 1371 قمری، بهمنظور بررسی اقدامات تخریبی آل سعود و وهابیون تشکیل شد (سیدجوادی و دیگران، 1375ق، ج3، ص385). در پی آن، سیدمحمدتقی به همراه تعدادی، مذاکرات مفصلی با وزیر خارجه ایران و وزیر نجد
و حجاز انجام میدهند تا آل سعود را متقاعد سازند مزار ائمه بقیع: تعمیر، مسقف
و مسجدی نیز بر مقابر بقیع ساخته شوند. اما دراینباره، اقدام عملی صورت نپذیرفت
و در حد سنگچینی دور قبور ائمه: باقی ماند.
او در مقام نماینده مرجعیت شیعی، تلاش داشت تا با دولت حجاز در زمینه بازسازی بقیع مذاکره کند (امینی، 1428ق، ص54 ؛ شمسآلاحمد، 1376، ص161). چنانکه وی چند جلسه با سعود بن عبدالعزیز درباره اعاده بناها و بازسازی بقیع به گفتوگو پرداخت. سیدمحمدتقی درصدد بود از طریق دربار و وزارت امورخارجه، عربستان در تنگنا قرار دهد تا بازسازی و تعمیر بقیع را بپذیرند (قاضی عسکر، 1386ش، صص153ـ151).
از مسؤلیت سیدمحمدتقی طالقانی در مدینه، هنوز دو سالی نگذشته بود که ناگهان در خانهای که در نخاوله و نزدیکی باغهای مدینه میزیست، از دنیا رفت. برادرش، شمسالدین آل احمد، معتقد بود که به دست عُمال ملکفیصل، مسموم شده و به شهادت رسیده است؛ چهاینکه همسر و فرزندش گفتهاند ساعت سه عصر، میهمان ملک سعودی در کاخ البیضا بود و قهوهای نوشیده بود و پس از دو ساعت، ناگهان در خانه دچار سرگیجه و تهوع و استفراغ خون شده بود؛ اما دیگران، بهویژه مرحوم عَمری، که بعدها سرپرستی شیعیان مدینه را عهدهدار شد، بر این عقیده نیستند. جلال آل احمد هم در خسی در میقات، باآنکه به برادر بزرگتر اشارهای دارد، درباره قتل او سخنی نیاورده است؛ اگرچه خود هم بهطرز مشکوکی از دنیا رفت!
پیکر مرحوم سیدمحمدتقی آل احمد طالقانی، نخستین نماینده آیتالله بروجردی در حجاز، در قبرستان بقیع در جوار ائمه چهارگانه مدینه: به خاک سپرده شد (امینی، 1393ق، ص279).
6. سیدمحمدرضا بهبهانی حائری
سیدمحمدرضا بهبهانی از روحانیون مشهور در تهران و از خاندان بهبهانیها بود.
او مدتی در قم و نجف تحصیل علم کرد و پس از طی مدارج علمی، از روحانیون معتمد و موثق تهران شد. وی در 1391 راهی سفر حج شد؛ اما در شهر مدینه درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد (امینی، 1428ق، ص280؛ رازی، 1354ش، ج7، ص99).
7. علی بن ابراهیم عجمی جُویمی
علی بن ابراهیم از در دهکدهای به نام جویم از توابع شیراز متولد شد و پس از پرداختن به تحصیل، از فقهای بزرگ شافعی شد. او در 853 قمری، پس از آنکه مدرسه باسطیه در مدینه منوره ساخته شد، بنا به دعوت سازنده آن، الزین عبدالباسط، به مدینه منوره عزیمت کرد. جویمی پس از سالها فعالیت و تلاش علمی در 860 قمری در آن شهر درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد (سخاوی، 1414ق، ج2، ص271).
8. عبدالرسول مرزبانی تبریزی
حاجمیرزاعبدالرسول از روحانیون صاحبنام و مشهور در تهران و تبریز بهشمار میرفت. وی از فضلای محترم قم و خواص اصحاب و شاگردان آیتاللَّهالعظمى مرعشى(مدظله) بود. او در 1393 شمسی راهی سفر حج شد؛ اما در شهر مدینه منوره، براثر سکته قلبی درگذشت و در بقیع دفن شد (رازی، 1354ش، ج7، ص99؛ ورنراند، 1379ش، ص81).
9. محمد بن روزبه کازرونی
از خاندانهایی که تبار ایرانی داشتند و در مدینه منوره مقیم شدند و دارای اسم و رسمی بودند، خاندان کازرونیها هستند که از میان آنان، افراد شاخصی برخاستند. ابوالایادی ابنالجمال، ابوالثنایا محمد بن روزبه محمود، ملقب و منسوب به عبدالسلام الماضیین
و معروف به کازرونی، از آن نمونه است که در 751 قمری در مدینه منوره درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد (سخاوی، 1414ق، ج6، صص150 ـ151).
نتیجهگیری
بقیع، نخستین قبرستانی است که با دفن عثمان بن مظعون جُمَحی، از مهاجران
و اسعد بن زراره، از انصار، در سالهای نخست هجرت، مسلمانان تشویق شدند جنازههای خودشان را در آنجا دفن کنند. این قبرستان شریف، در گذر زمان اهمیت خاصی پیدا کرد و تا کنون دهها هزار نفر از اقشار مختلف از اقصا نقاط جهان در آن آرام گرفتهاند که گروهی از آنان صاحبمنصبان و اندیشوران بوده و برخی از آنان نیز تبار ایرانی داشتهاند.
از صاحبمنصبان مشهور در بقیع، که در این مقاله به شرح حال آنان پرداخته شد، ابوشجاع ظهیرالدین، جواد اصفهانی و امیرچوپان هستد. هرچند عالمان
و اندیشوران بسیاری با تبار ایرانی در بقیع آرمیدهاند، در این مقاله فقط تعدادی از آنها معرفی شدند:
سیدمحمدتقی طالقانی، ابوسعید اصفهانی، عبدالرسول مرزبانی تبریزی، سیدمیرزاحسن سبزواری، و حسین بهبهانی معروف به سیاهپوش از آن نمونهاند که خاک مطهر بقیع آنان را در برگرفته است.
1. آقا بزرگ تهرانی (1403ق)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الاضواء.
2. ابن اثیر الجزری (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
3. ابن بطوطه (1417ق)، رحلة ابن بطوطه، به کوشش التازی، الرباط، المملکة المغربیه.
4. ابن تغری بردی الاتابکی (1391ق)، النجوم الزاهره، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
5. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان فی تاریخ الاعیان، حیدرآباد رکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، 1371ق.
6. ابن حجر العسقلانی (بیتا)، الدرر الکامنه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
7. ابن خلدون (1408ق)، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر.
8. ابن خلکان (1414ق)، وفیات الاعیان، بهکوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
9. ابن طقطقی، محمد بن تاجالدین (1418ق)، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دار القلم.
10. ابن فهد، عمر بن محمد (1372ق)، اتحاف الوری، به کوشش شلتوت، جده، دارالمدنی.
11. ابن کثیر (1407ق)، البدایة و النهایه، بیروت، دار الفکر.
12. ابن الوردی، عمر بن مظفر (1417ق)، تاریخ ابن الوردی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
13. امین، سیدمحسن (1403ق)، اعیان الشیعه، به کوشش حسن الامین، بیروت، دارالتعارف.
14. امینی، عبدالحسین (1393ق)، شهداء الفضیله، قم، مکتبة الطباطبائی.
15. امینی، محمدامین (1428ق)، بقیع الغرقد فی دراسة شامله، تهران، مشعر.
16. انصاری، مرتضی (1410ق)، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، انتشارات حسینعلی نویان.
17. برغانی حائری، محمد صالح (1375ش)، موسوعة البرغانی فی فقه الشیعه، به کوشش صالحی، تهران، نشر شهید سعید محبی.
18. حسن امین (1409ق)، تصحیح علیصفری آققلعه، مستدرکات اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف.
19. خاقانی، (1387ش)، تحفة العراقین، تهران، انتشارات سخن.
20. خواندمیر، غیاثالدین(1362ش)، تاریخ حبیب السیر، بهکوشش یساقی، تهران، خیام.
21. ذهبی (1406ق)، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنؤوط، بیروت، الرساله.
22. ذهبی(1413ق)، تاریخ الاسلام، بهکوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی.
23. رازی، محمد شریف (1354ش)، گنجینه دانشمندان، قم، چاپخانه پیروز.
24. رشیدالدین فضلالله همدانی، جامع التواریخ، به کوشش روشن، تهران، میراث مکتوب، 1387ش.
25. رفاعی، عبدالجبار (1427ق)، معجم ما کتب فی الحج، تهران، مشعر.
26. سبکی، تاجالدین (1976م)، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش الحلو و الطناجی، بیروت، دار الکتب العربی.
27. سخاوی، شمسالدین (1414ق)، التحفه اللطیفه فی تاریخ المدینه الشریفه، بیروت، دار الکتب العلمیه.
28. سمرقندی، عبدالرزاق (1353ش)، مطلع السعدین، به کوشش نوایی، تهران، کتابخانه طهوری.
29. سیدجوادی، سیدکمال (1377ش)، اثرآفرینان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
30. سیدجوادی، سیدکمال و دیگران (1375ق)، دائرة المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبی.
31. شبانکارهای، محمد بن علی (1363ش)، مجمع الانساب، به کوشش محدث، تهران، امیرکبیر.
32. شمس آل احمد، (1376ش)، جلال از چشم برادر، تهران، بدیهه.
33. شیبی، کامل مصطفی و ذکاوتی قراگزلو، علیرضا (1385ش)، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، تهران، امیرکبیر.
34. صاحبی نخجوانی، هندوشاه (1357ش)، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، طهوری.
35. صلابی، علی محمد (1428ق)، دولة السلاجقه، بیروت، المکتبة العصریه.
36. عمر کحّاله (بیتا)، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی و مکتبة المثنی.
37. غروی، سیدمحمد (1420ق)، مع علماء النجف الاشرف، بیروت، دار الثقلین.
38. غفاری، احمد بن محمد (1414ق)، تاریخ نگارستان، به کوشش مرتضی مدرس گیلانی، تهران، حافظ .
39. فاسی (1406ق)، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، بهکوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله.
41. قاضی عسکر، سیدعلی (1386ش)، تخریب و بازسازی بقیع به روایت اسناد، تهران، مشعر.
42. قلقشندی، احمد بن علی (1407ق)، صبح الاعشی، به کوشش محمد حسین، بیروت، دار الکتب العلمیه.
43. قمی، شیخعباس (1368ق)، الکنی و الالقاب، تهران، مکتبة الصدر.
44. کاشانی، عبدالله بن محمد (1348ش)، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
45. مستوفی، حمدالله (1361ش)، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب.
46. مقریزی (بیتا)، السلوک لمعرفة دول الملوک، به کوشش مصطفی زیاده، جامعة القاهره.
47. نطنزی، معینالدین (1383ش)، منتخب التواریخ، به کوشش استخری، تهران، اساطیر.
48. ورنراند (1379ش)، جامعه شیعه نخاوله در مدینه منوره، ترجمه رسول جعفریان، قم، دلیل ما.
یزدی، شرفالدین علی (1387ش)، ظفرنامه، به کوشش میرمحمدصادق و نوایی، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.