- (قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ).
یعنی ابراهیم واهلش.
- (وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ).
یعنی اهل بیت موسی (ع).
- (وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً)
واین آیه شاه بیت این بحث است.
احادیث متعلّق به موضوع را میتوانیم تحت عناوین متعدد جمع کنیم؛ مانند حدیث کساء (العباء) وحدیث مباهله وحدیث ثقلین وحدیث چگونگی درود فرستادن بر ایشان (صلوات) وحدیث حرمت زکات بر اهل بیت.
شهر بن حوشب گفت: شنیدم امّ سلمه، همسر پیامبر هنگامی که خبر [شهادت] حسینبن علی آمد، اهل عراق را لعن کرد و گفت: «او را کشتند، خداوند بکشدشان. به او نیرنگ زدند و او را خوار کردند، خدا لعنتشان کند. دیدم فاطمه (علیها السلام) نزدیک ظهر پیش پیامبر آمد، در حالیکه ظرف حریرهای را که مخصوص ایشان درست کرده بود، در طبقی آورد و در مقابلشان گذاشت. پیامبر به او فرمودند: پسر عمویت کجاست؟ گفت: در خانه است. فرمودند برو بگو بیاید، دو پسرش را نیز نزد من بیاور. امّ سلمه گفت: فاطمه در حالیکه دست هریک از پسرانش در یک دستش بود، آمد وعلی نیز به دنبال ایشان میآمد تا اینکه همگی بر پیامبرخدا وارد شدند و ایشان آن دو را در آغوش خود نشاند وعلی در سمت راست او وفاطمه در سمت چپش نشستند. امّ سلمه گفت: پیامبر عبای خیبری را که فرش اتاق خواب ما بود گرفتند ودور همه ایشان پیچیدند با دست چپ خود دو طرف کساء را گرفته و با دست راست خود به سوی خدا اشاره کردند و فرمودند:
«أَللهُمَّ أَهلِی أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً، أَللهُمَّ أَهلِی أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً، أَللهُمَّ أَهلِی أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً».
گفتم: یا رسول الله، آیا من از اهل شما نیستم؟ فرمودند: چرا داخل کساء بیا. امّ سلمه گفت: بعد از اینکه دعایشان برای پسرعموی خود، علی و پسرانش و دخترشان فاطمه تمام شد، داخل شدم.
و در روایت دیگری از ابن حوشب، از امّ سلمه آمده است: «اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ خَاصَّتِی»
و در روایتی دیگر از عبدالله بن مغیره مولی امّ سلمه، از ام سلمه آنقل کرده است: «هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ عِتْرَتِی».
در روایات زیادی آمده است که پیامبر (ص) راضی نشدند که امّ سلمه داخل کساء شود ولی در عوض آن به او فرمودند: «
در روایتی دیگر ابن حوشب از امّ سلمه نقل میکند که پیامبر نزد او بودند. پس علی و فاطمه وحسن وحسین با ایشان همغذا شدند. پس از صرف غذا خوابیدند و پیامبر با عبا یا رواندازی روی آنها را پوشانده، فرمودند: «اللهم ...» وحدیث را ذکر می نماید.
عایشه در روایتی میگوید: پیامبر صبح زود از منزل خارج شد، در حالیکه «مِرْطٌ مُرَحَّل» که از پشم سیاه رنگ بود، بر دوش داشتند، حسن بن علی آمد. او را داخل کردند، سپس حسین آمد، او را نیز داخل کردند، سپس فاطمه وپس از او علی را نیز داخل کردند، سپس این آیه را تلاوت کردند:
(إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا).
نووی گوید: مِرط یعنی کساء و عبا ومُرَحَّل، پارچه رنگ آمیزی شده که تصویر شتر بر آن نقش بسته است.
انس بن مالک روایت میکند پیامبر (ص) شش ماه هنگامیکه برای نماز صبح خارج میشدند، از مقابل خانه فاطمه عبور میکرد و میگفت: «
الصَّلَاةُ یَا أَهْلَ الْبَیتِ»! (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ
ص: 70
وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)
(1)و روایت شده که ایشان عباس و فرزندانش را نیز شامل می کردند و میفرمودند: «
یَا رَبِّ هَذَا عَمِّی صِنْوُ أَبِی وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی، فَاسْتُرْهُمْ مِنَ النَّارِ، کَسَتْرِی إِیَّاهُم بِمَلَائَتِی هَذَا
»؛ «این عمو و هم طراز پدر من است. ایشان اهل بیتم هستند، از آتش حفظشان کن؛ همانگونه که اینها را با پوشش خود در برگرفتم.» آستانه در و دیوارهای خانه آمین میگفتند وایشان نیز میفرمودند: آمین و این سه بار تکرار میشد.
(2)شیعه نیز حدیث کساء را با اختلاف کمی در لفظ و غور زیادی در عمق معنا نقل کردهاند. از عمره بنت افعی روایت شده که گفت: شنیدم امّ سلمه میگوید این آیه «
إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا
» در خانه من نازل شد. در آن هنگام هفت نفر بودند: جبرئیل، میکائیل، رسول الله، علی، فاطمه، حسن و حسین. امّ سلمه گفت: من نیز در آستانه در ایستاده بودم، گفتم یا رسول الله آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: «
إِنَّکِ عَلَی خَیْر إِنَّکِ مِنْ أزْوَاجِ النَّبِیّ
» تو بر خوبی هستی، تو از همسران پیامبری و نفرمود: تو از اهل بیت هستی.
(3)همچنین از امام رضا 7 آوردهاند که ایشان از پدرانشان، از حسین بن علی، از امّ سلمه نقل کردهاند که وی گفت: این آیه در خانه من و در روزی که حضرت در منزل من بودند نازل شد. پیامبرخدا نزد من بودند، سپس علی، فاطمه، حسن وحسین را خواندند، جبرئیل آمد و عبایی فدکی را بر روی ایشان کشید آنگاه پیامبر فرمودند: «
اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی، اللهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً
»؛ «خدایا! اینان اهل بیت من هستند. خدایا! پلیدی و ناپاکی را از ایشان دور بدار و پاک شان گردان!» جبرئیل 7 فرمود: یا محمد من هم از شمایم؟ حضرت فرمودند: تو هم از مایی ای جبرئیل. ام سلمه گفت: عرض کردم یا رسولالله و من هم از اهل بیت شما هستم آمدم تا داخل عبا شوم. فرمودند: امّ سلمه! سر جایت بایست تو رو به خیر هستی و از همسران پیامبر خدا میباشی. آنگاه جبرئیل فرمود: بخوان یا محمد: «
إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ ....
» در شأن پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین.
(4)در روایتی، حسین از پدرش نقل میکند که پیامبر فرمودند: یا علی، این آیه (در حالیکه به آیه تطهیر اشاره داشتند) در شأن تو و دو سبط من و نیز ائمه از فرزندان تو نازل شده است.
(5)حدیث مباهله
قال تعالی: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ».
(6) سعد ابن ابی وقاص می گوید وقتی این آیه (آیه مباهله) نازل شد پیامبر علی، فاطمه، حسن و حسین را صدا زده و فرمودند: «
اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلی
»؛
(7) «خدایا! اینان اهل من هستند.»
حدیث ثقلین:
قال تعالی: (قُلْ لَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی).
(8) زید بن ارقم گوید: روزی پیامبر برای ایراد خطبه برخاسته، نزدیک چاه آبیکه به آن خُم میگویند ومیان مکه ومدینه واقع است، حمد و سپاس خدا را به جا آورده، پند و موعظه کردند و فرمودند: «
أَمَّا بَعْدُ أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَنِی رَسُولُ رَبِّی فَأُجِیبَ وَ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَوَّلُهُمَا کِتَابُاللهِ فِیهِ النُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللهِ وَ اسْتَمْسِکُوا بِه
»؛ «اما بعد، ای مردم، من انسانی هستم که نزدیک است فرستاده ربّم بیاید و من دعوت خدا را پاسخ گویم! و من دو چیز گرانبها را در میان شما بر جای میگذارم؛ کتاب خدا که درآن نور و هدایت است، به کتاب خدا دست یازید و به آن چنگ زنید» نسبت به کتاب خدا تشویق و ترغیب نموده وسپس فرمودند: «
وَ أَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُاللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی
»؛ «اهل بیت من، در مورد اهل بیتم خدا را به یادتان میآورم. در مورد اهل بیتم خدا را به یادتان میآورم، در مورد اهل بیتم خدا را به یادتان میآورم.» حصین پرسید: ای زید، اهل بیت او کیانند؟ آیا زنان او از اهل بیتش نیستند؟ گفت: زنان ایشان از اهل بیت هستند ولی اهل بیت او
1- ابن حنبل، ج 3، 317، شماره 13736 و 349 شماره 14048.
2- هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه قاهره: مکتبه القاهره د. ت 142، فقال: حدیث حسن؛ قاضی عیاض، عیاض بن موسی، الشفابتعریف حقوق المصطفی، تحقیق: علی محمدالبجاوی، ج 2 بیروت دار الکتب العربی، د. ت؛ 607
3- ری شهری، 32؛ محب طبری، 56
4- ری شهری، 32- 33
5- ری شهری، 58
6- سوره آل عمران: آیه 61
7- مسلم ج 15، 171 شماره 617
8- سوره شوری آیه 23
ص: 71
کسانی هستند که بعد از او صدقه برایشان حرام شده است. پرسید چه کسانی هستند؟ گفت: ایشان خاندان علی، خاندان عقیل، خاندان جعفر و خاندان عباساند. پرسید صدقه بر تمام ایشان حرام است؟ گفت: بله.»
(1)در روایت دیگری از ابو سعید خدری آمده است: پیامبر فرمودند: «
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ إِلَّا أَنَّ أَحَدَهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُاللهِ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض
»؛ «من دو چیز گرانبها را در میان شما بر جای میگذارم؛ یکی از آنها بزرگتر از دیگری است، کتاب خدا که ریسمان است کشیده شده از آسمان تا به زمین و عترت من یعنی اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیگردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.»
(2)در روایت دیگری از ابو سعید است که «
فَانْظُرُونِی بِمَ تَخْلُفُونِی
»؛ «ببینید بعد از من در مورد اینها چگونه رفتار می کنید.»
(3)اما شیعیان میگویند: موسی بن عبد ربّه میگوید: شنیدم حسین بن علی روزی در زمان حیات پدرش در مسجدالنبی میگفت: شنیدم پیامبر خدا می فرمودند: «
أَلَا إِنَّ أَهْلَ بَیْتِی أَمَانٌ لَکُمْ فَأَحِبُّوهُمْ بِحُبِّی وَ تَمَسَّکُوا بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا ...
»؛ «آگاه باشید که اهل بیت من مایه ایمنی شما هستند آنها را به خاطر محبت من دوست داشته باشید و به آنها چنگ زنید تا گمراه نشوید.» پرسیده شد: ای نبی خدا، اهل بیت شما کیستند؟ فرمودند: «
عَلِیٌّ وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ أَلَا إِنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی
»؛ «علی و دو نوهام و نُه نفر از فرزندان حسین، امامان امین و معصوماند؛ همانا ایشان اهل بیت من و خاندانم از گوشت و خون من می باشند.»
(4) واز امام صادق از پدرانشان روایت شده پیامبر فرمودند: «
إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ کَهَاتَیْن
» و دو انگشت را به هم چسباندند. جابر ابن عبدالله انصاری برخاست و گفت: یا رسول الله عترت شما کیاناند؟ فرمود: «
عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ
»؛ علی و حسن و حسین و ائمه از فرزندان حسین تا روز قیامت.
(5)حدیث چگونگی درود فرستادن بر ایشان:
قال تعالی (إِنَّ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا).
(6)ابو مسعود انصاری گوید: در مجلس سعد بن عباده بودیم که پیامبرخدا نزد ما آمدند. بشیر بن سعد به ایشان عرض کرد: خداوند به ما امر کرده بر شما درود فرستیم، ای فرستاده خدا، چگونه بر شما درود فرستیم؟ وی گوید: پیامبر خدا سکوتی کردند تا جاییکه آرزو کردیم کاش او چنین پرسشی را طرح نمیکرد. پس فرمودند، بگویید: «
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد
» تا آنجا که فرمودند «
وَ السَّلّامُ کَمَا قَدْ عُلّمْتُم
»
(7) و در روایت ابو حامد ساعدی آمده است: «
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَزْوَاجِهِ وَ ذُرِّیَّتِه کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ ...
» تا آخرحدیث
(8)حدیث حرمت زکات بر اهل بیت
ابو هریره گوید: پیامبر فرمودند صدقه بر ما حلال نیست.
(9) در جای دیگر میگوید: هنگامیکه حسن بن علی خرمایی از خرماهای صدقه را برداشت و در دهانش گذاشت، پیامبر فرمودند: «کخ کخ» تا او خرما ها را از دهانش بیرون انداخت، سپس فرمودند: آیا متوجه نشدی که ما صدقه نمیخوریم؟
در صحیح مسلم آمده است که فرمودند: «... آنها را بیرون بینداز، آیا ندانستی ...»
(10) مطلب بن ر بن حارث در حدیثی طولانی گفته است: دو نفر از جوانان بنی هاشم نزد پیامبر رفتند و از او خواستند تا در جمعآوری صدقات مشغول به کار شوند تا آنها نیز همانند مردم از صدقات دریافت کنند. پیامبر به ایشان فرمودند: صدقه برای آل محمد شایسته نیست، چرا که صدقه [در حقیقت] چرک و ناپاکی مردم است.
(11)
1- مسلم ج 15، 174- 175، شماره 6175؛ ابن حنبل، ج 4، 448، شماره 19287 و 19334؛ محب طبری، 47
2- ابن حنبل، ج 3، 18، 33، 73، شماره 11110، 11217، 11567.
3- ابن حنبل، ج 3، 22، شماره 11137؛ قاضی عیاض، ج 2، 605
4- ری شهری، 58
5- ری شهری، 58.
6- احزاب: 56
7- مسلم ج 3، 345، شماره 906 و 907؛ ابن حنبل، ج 5، 323، شماره 22415 و قبلش شماره های 17071 و 18128 و 18129 و 18157.
8- ابن حنبل، ج 5، 495، شماره 23663؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن ابی داوود، ج 1، حمص: محمدعلی السید 1388 ه-/ 1969 م؛ 598، شماره 976- 978.
9- مسلم، ج 7، 174، شماره 2471.
10- بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق: قاسم الشماعی الرفاغی، ج 1، بیروت دارالقلم، 1407 ه-/ 1987 م، 628، شماره 1394؛ مسلم، ج 7، 174، شماره 2470.
11- مسلم، ج 7، 176، شماره 2478
ص: 72
در روایت ابن شهاب آندو را عبد المطّلب بن ر بن حارث بن عبدالمطّلب و فضل بن عباس معرفی می نماید.
در روایت دیگری که ابو رافع آنرا نقل کرده و ابو داود نیز آورده، پیامبر فرمود: آقای هر قومی از خودشان است وصدقه بر ما حلال نیست.
(1)آل البیت کیستند؟
اهل سنت در اینکه «آل البیت» کیاناند، اختلاف کردهاند و چند نظر در این میان وجود دارد:
نظریه اول:
کسانی هستند که زکات بر آنها حرام شده. قائلین به این نظریه خود سه دسته هستند:
الف) ایشان بنی هاشم و بنی المطّلب هستند. شافعی و احمد بن حنبل بنا به یکی از نقلهایی که از او شده و ثعلبی در این گروه هستند.
(2)مقریزی نیز همین نظریه را اختیار کرده و با روایتی از جبیر بن مطعم آنرا تأیید کرده است. او میگوید من و عثمان بن عفان خدمت پیامبر رفته، عرض کردیم: از خمس خیبر به بنی المطّلب دادی و ما را رها کردی و ما نیز به منزله یکی از شما هستیم. گفتند: بنیهاشم و بنی المطّلب یکی هستند!
(3) سپس مقریزی میگوید: پس صحیح است [که بگوییم] اصلًا جایز نیست در هیچ حکمی میان بنی هاشم وبنی المطّلب فرق قائل شد؛ چرا که به نص پیامبر آنها یکی هستند، پس صحیح است که ایشان آل محمد هستند وحال که آل محمدند پس صدقه بر آنها حرام است.
(4) همچنین با حدیث «حسنی» بر آن استدلال کردهاند که مفاد آن چنین است: پیامبر عباس و فرزندانش را با پوششی در برگرفتند و سپس فرمودند: «
یَا رَبِّ هَذَا عَمِّی صِنْوُ أَبِی وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی، فَاسْتُرْهُمْ مِنَ النَّارِ، کَسَتْرِی إِیَّاهُم بِمَلَائَتِی هَذَا
»؛ «این عمو و هم طراز پدر من است. ایشان اهل بیتم هستند، از آتش حفظشان کن؛ همانگونه که اینها را با پوشش خود در برگرفتم.» آنگاه در و دیوارهای خانه آمین گفتند و پیامبر هم سه مرتبه فرمودند: آمین.
و در روایتی دیگر خطاب به عباس فرمودند: ای عمو، فردا با فرزندانت نزد من آیید. پس آنها را جمع کرده و در پوششی قرار داد ... تا آخر روایت.
(5)ب) اختصاصاً بنی هاشم هستند و اگر بخواهیم ایشان را مشخص و معین نماییم، همانطور که زید ابن ارقم، راوی حدیث ثقلین معین کرده: خاندان علی، عقیل، جعفر و عباس هستند. قائلین به این نظریه معتقدند: مراد از «البیت» خویشاوندان است و این همان نظری است که امام ابو حنیفه و امام احمد در یکی از آرای خود به آن تمایل پیدا کردهاند، همانطور که ابن قاسم یکی از ائمه مالکی نیز آن را اختیار کرده است و بعضی از ایشان تا بدانجا پیش رفتهاند کهگفتهاند: هرکس آل را به غیر از این تفسیر کند، نظریه نامربوطی داده است. ابن حجر هیتمی گفته است: «اینطور که اینان گمان میکنند نیست.»
(6)ج) آل البیت، بنی هاشم به بالا هستند تا غالب از اجداد پیامبر. پس پیامبر بنی المطّلب و بنی امیه و بنی نوفل و بالا تر از ایشان، از طبقات قریش هم داخل می شوند. این نظری است که بعضی از اصحاب امام مالک به آن قائل شدهاند.
(7)گفتنی است اینها خاندان ابولهب را از بنی هاشم جدا کردهاند و این به خاطر عاقبت بدی بود که او و همسرش دچار آن گردیدند. البته از فرزندان او برخی هم مسلمان شدهاند. اگر معیار نسب باشد، نسبت ابولهب با پیامبر نکتهای است که بر کسی مخفی نیست.
از طریق ابن عمر و ابو هریره و عمار یاسر روایت شده که در بنت ابی لهب به مدینه هجرت کرد. در آنجا برخی زنان به خاطر آیه
(تَبَّتْ یدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبّ
) که در مورد پدرش میباشد به او کنایه زدند. او نیز این ماجرا را برای پیامبرخدا نقل میکند. ایشان نیز سکوت کرده، پس از آنکه نماز ظهر را با مردم خواندند، خطبهای ایراد نموده، میفرمایند: «
یَا أَیُّهَا النَّاسُ، مَالِی أُوذَی فِی أَهْلِی؟
»؛ «ای مردم، چرا در
1- مسلم، ج 7، 178، شماره 2479. ابو داود، ج 2، 298، شماره 1650.
2- هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، 142
3- بخاری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ج 25، 249، شماره 696.
4- مقریزی، ج 5، 382
5- قاضی عیاض، ج 2، 607؛ هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، 142
6- هیتمی، احمدبن حجر، الدرالمنضود، 90، شوکانی محمد بن علی، فتح القدیر، ج 4 د. م: المکتبه الفیصلیه، د. ت. 380
7- مقریزی ج 5، 374
ص: 73
مورد اهلم مرا آزار می دهید؟»
(1) ابو هریره روایت کرده که سبیعه دختر ابو لهب نزد پیامبر آمد و گفت: ای پیامبرخدا، مردم می گویند تو دختر هیزم جهنّمی! پیامبرخدا خطبهای ایراد کرده، فرمودند
: مَا بَالُ أَقْوَامٍ یُؤْذُونَنِی فِی قَرَابَتِی
»؛ «چه میشود کسانی را که در مورد خویشانم مرا اذیت میکنند؟»
(2) اینها دلالت دارد که از ذریه ابو لهب آنها که مؤمناند داخل بنی هاشم هستند.
نظریه دوم:
آل بیت نبی، تنها فرزندان و همسران او هستند. از منظر صاحبان این نظریه، «آل» و «اهل» یکی هستند. لذا گفتهاند وقتی بگویید: «آل الرجل» یا «اهله» یک چیز هستند ومقصود شما از آن، فقط همسر یا همسران و فرزندان او است. اینکه فرزندان پیامبر داخل این مفهوم هستند، امری است روشن. همسران آن حضرت را از باب تشبیه به خویشاوندان داخل نمودهاند؛ چرا که رابطه پیامبر با آنها با وفاست وی مرتفع نمیشود، چون ایشان به نص آیات قرآن، با هیچ یک از زنان گیتی همگون نیستند.
(3) و «امّهات المؤمنین» بوده و در دنیا و آخرت بر آنها حرام میباشند و در دو جهان همسر پیامبر هستند. پس نسبت ایشان با پیامبر، قائم مقام نسب است.
آیه 32 و 33 سوره احزاب که «تطهیر» در آنها آمده وآیه 34 در شأن ایشان (همسران پیامبر) نازل شده است. پس خارج ساختن آنها از مفهوم آل و اهل صلاح نیست.
ساعدی روایتی نقل کرده که در آن پیامبر به این امر تصریح کرده و گفتهاند:
«اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَزْوَاجِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ ...»
(4)شوکانی در حالی که این قول را ترجیح میدهد، میگوید: و اما همسران پیامبر، از جهت سیاق آیه در ضمن آل البیت وارد میشوند؛ چرا که مخاطب آیات سه گانه (ذکر شده) ایشاناند و اینان هستند که در خانههای او ساکن بودهاند و در منزل او اقامت داشتهاند. اما داخل بودن علی و فاطمه و حسن و حسین به این دلیل است که ایشان سبب نزول آیه تطهیر هستند؛ همانطور که در بعضی احادیث پیشگفته به آنها تصریح شده و او این قول را دیدگاه میانه نامیده است. اگر کسی آیه را مختص به یکی از دو گروه بداند، در حقیقت بعضی که ورودشان واجب است را وارد کرده و آنرا که اهمالش جایز نیست، مهمل گذاشته است. گروهی از محققان هم این را پذیرفتهاند؛ مانند قرطبی، ابن کثیر و دیگران. ابن حجر هیثمی هم آنرا ترجیح داده و گفته است: عز بن عبدالسلام فتوا داده است که باید به اینها اکتفا کرد؛ یعنی به فرزندان و همسران ایشان و این با توجه به صلوات در تشهد امری ظاهر و آشکار است.
عبدالحمید طهماز میگوید: بازگشت همه اینها جز پیامبر به خدیجه است؛ چرا که حسنین از فاطمه هستند و او دختر خدیجه است و علی هم در حالیکه کوچک بود در خانه او رشد و نمو یافته و سپس بعد از وی، با دخترش (فاطمه) ازدواج کرده است. پس روشن است که بازگشت اهل بیت پیامبر به خدیجه است نه غیر او و این همان است که ابن حجر عسقلانی آنرا تقریر کرد. سایر همسران پیامبر هم به طور طبیعی داخل میشوند؛ چرا که خطاب آیه به تمام ایشان است.
(5)نظریه سوم:
آل و اهل در مورد همسران به کار میرود. شوکانی از ابن عباس، عکرمه، مقاتل بن سلیمان و سعید بن جبیر چنین نقل کرده است.
(6) امام بخاری، ابن ابی حاتم و ابن عساکر هم از این دسته هستند.
(7) ایشان گفتهاند: مراد از «البیت» خانه پیامبر است و مسکن همسران او به خاطر قول خداوند که میفرماید: (وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً) و همچنین سیاق آیه هم مربوط به همسران پیامبر است، از آیه (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأَزْواجِکَ) عکرمه میگوید هرکس بخواهد با او مباهله میکنم که این آیه درباره همسران پیامبر نازل شده است.
(8)بخاری از طریق ابی معمر، از انس بن مالک ضمن یک حدیث طولانی روایتی میآورد که مفاد آن چنین است: روز ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش، بعد از آنکه از حضور طولانی مدت برخی حضار مجلس
1- شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی و الرشادفی سیره خیرالعباد، تحقیقعادل عبدالموجود و علی معوض ج 11 بیروت دارالکتب العلمیه 1414 ه-/ 1993 م 4
2- شامی ج 11، 4
3- احزاب: 32
4- ابن حنبل، ج 5، 495، شماره 23663.
5- شوکانی، ج 4، 27، هیتمی، احمدبن حجر، الدرالمنضود، 90، هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، 141، طهمازعبدالحمید، السیده خدیجه ام المومنین و سباقه الخلق الی الاسلام دمشق: دارالقلم، 1410 ه-/ 1990 م، 52
6- ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، زادالمسیر، ج 6 بیروت المکتب الاسلامی، د. ت. 381، شوکانی ج 4، 279
7- Mustafa Oz, Dia, Islam Ansiklopedisi Istanbul: Islsm 1994 X, 499, Ehl
-iBeyt Maddesi
8- شوکانی، ج 4، 278- 279
ص: 74
ناراحت شده بودند، به سمت اتاق عایشه حرکت کردند و از مجلس خارج شدند، سپس به خانه تک تک همسرانش رفتند، در حالیکه به تک تک ایشان میگفتند: «
السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللهِ ...».
(1) بعد هم روزی دعا کرده، گفتند: «
اللهُمَّ اجْعَلْ رِزْقَ آلِ مُحَمَّدٍ قُوتا»
(2) به این معنا که روزی آنها کفایت زندگیشان را بکند. معلوم است که این دعا مستجاب است و تمام بنیهاشم و بنی المطّلب را نفرمود. در حالی که در میان اینها افراد ثروتمند و برخوردار وجود دارد و روزی همه آنها به حد کفاف نبوده است. آنچه در صحیحین از عایشه آمده نیز مؤید این نظریه است که گفت: تا زمان حیات پیامبر اتفاق نیفتاد که خاندان محمد از نان خورش سه روز سیر شوند.
(3)نظریه چهارم:
ایشان به خصوص علی، فاطمه، حسن و حسین هستند. ابو سعید خدری، مجاهد، قتاده و کلبی نیز این را گفتهاند.
(4) نظر شیعیان نیز همین است و نُه نفر از فرزندان حسین را نیز به ایشان اضافه میکنند. البته نظر شیعه کمی بعد، به طور مستقل ذکر خواهد شد. اینها در تأیید نظریه خود، به آیه اشاره می کنند که آنچه در آن آمده، مخصوص ذکور است نه زنان و آن: «لِیُطَهِّرَکُمْ ... عَنْکُم» است و اگر اختصاص به زنان داشت می بایست بفرماید «لیطهرکن ... عنکن». البته دو حدیث «کساء» و «مباهله» هم روشن میکنند که مراد از آیه همان افراد یاد شده هستند. همچنین به آیه «قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»
(5) نیز استدلال کرده و گفتهاند: قربی آل محمد و همان افراد یاد شده هستند.
(6) به اینها اعتراض شده که گروهی از مفسران، قربی را به تقرّب به خدا تفسیر کردهاند؛ یعنی در مقابل تبلیغ، چیزی از شما نمیخواهم جز دوست داشتن در تقرّب به خدا. ابن عباس گفته است: «یعنی اجری از شما نمیخواهم مگر اینکه مرا به خاطر قرابت و نزدیکی که به شما دارم دوست بدارید؛ چرا که کسی از قریش نیست مگر اینکه میان آنها و ایشان قرابتی باشد.»
(7)و اگر بپذیریم که آن قرابت نسبی است، اینکه محصور در افراد یاد شده باشد را نمی پذیریم بلکه شامل تمام قریش میشود تا به خاطر نزدیکی آنها به پیامبر حقوقشان مراعات شود و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.
(8)نظریه پنجم:
آل و خاندان او پیروان ایشان هستند؛ یعنی امّت وی تا روز قیامت و شامل دور و نزدیک ایشان نیز میشود. این نظریه از جابر بن عبدالله، برخی صحابه و سفیان ثوری روایت شده و نووی و ازهری نیز اینرا ترجیح دادهاند.
اینان به حدیث وا بن اسقع لیثی- از اصحاب صفّه- تمسک کردهاند که پیامبر حسن و حسین ا صدا زدند و هر کدام را برروی یکی از پاهایشان نشاندند و فاطمه و شوهرش را نیز به آغوش خود نزدیک کرده، سپس لباس خود را دور ایشان کشیدند و فرمودند: « «
اللهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلی
» واثله گوید: پرسیدم: ای پیامبرخدا، من نیز از اهل شمایم؟ فرمودند:
«وَأَنتَ مِن أَهلِی»
(9) دلیل آوردهاند که واثله از بنی لیث بن بکر بن عبد مناف بوده، و اینکه او از صحابی و تابعین پیامبر میباشد. اینکه پیامبر سلمان و عبدالله بن مسعود را نیز از اهل بیت خود به حساب آوردند، مؤید این معناست.
(10)گفتهاند: لفظ «آل» از «آل» «یؤول»، به معنای رجع مشتق شده و بازگشت اتباع هم به متبوع ایشان است؛ چرا که او امام و مولای ایشان است.
(11)علامه دوانی میگوید: «آل او کسانی هستندکه از طریق نسب یا نسبت به ایشان باز گردند و همانطور که بر گروه اول [نسب] صدقه ظاهری را حرام کرده، برگروه دوم نیز صدقه معنوی را؛ یعنی پیروی از دیگران در علوم و معارف. پس آل ایشان کسانی هستند که به وی بر میگردند یا به حسب نسبت رساندن به زندگی جسمانی پیامبر؛ مانند فرزندان نسبی ایشان یا به حسب نسبت رساندن به حیات عقلی پیامبر؛ مانند
1- بخاری، کتاب تفسیر، ج 6، 450 شماره 1218.
2- ابن حنبل، ج 2، 587، شماره 9767.
3- بخاری، کتاب الاطعمه، باب ما کان السلف یدخرون، ج 7، 143، شماره 335.
4- شوکانی، ج 4، 278- 279
5- شوری: 23
6- Mustafa Oz, Dia, X, 499
7- شبراوی، عبداله بن محمد، الاتحاف بحب الاشراف قاهره: مطبعه الادبیه، د. ت، 17
8- ابن جریر طبری، ج، 22، 12- 11، ابن جوزی، ج 7، 384- 385،Mustafa Oz ,Dia ,X ,994
9- ابن جریر طبری، ج، 22، 12- 11، مقریزی ج 5، 393، محب طبری 59. و فیه زیاده قول واثله: «انها من ارجی ما ارتجی».
10- Ehl-iBeyt Maddesi ،Mustafa Oz ,Dia ,X ,499 27.
11- مقریزی ج 5، 392
ص: 75
فرزندان روحی ایشان، از علمای راسخ و اولیای کامل و حکمای متألّه که از انوار پیامبر بهره گرفتهاند.»
(1)به این نظر اشکال شده که پیامبر اجمال را با گفتههایشان: «صدقه برآل محمد حلال نیست» و «اللهُمَّ اجْعَلْ رِزْقَ آلِ مُحَمَّدٍ قُوتاً» و نیز اختصاص صلوات بر آل ایشان در دعا، بر طرف کردهاند. تمام اینها دلالت بر خصوصیت آل و اهل ایشان میکند؛ چرا که صدقه بر اتباع ایشان حرام نیست و آنها ملزم به زندگی به قدر کفایت نیستند و مأمورند در تشهد تنها بر آل او صلوات و درود بفرستند. بنابراین، این یکی از ویژگیهای پیامبر است و اتباع او در آن داخل نمیشوند.
(2) آنگاه پیامبر خود میان آل محمد و امت فرق گذاشتند. هنگامی که قوچی را قربانی کردند، دعا کرده فرمودند: «اللهُمَّ تَقَبَّلْ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ 9»
(3) مقریزی میگوید: ببین چگونه میان آل و امتش فرق گذاشت و حقیقت عطف هم مغایرت است.
(4)نظریه ششم:
آل پیامبر پرهیزکاران از امت اویند. قاضی حسین اینرا حکایت کرده و راغب اصفهانی و گروهی از علما هم به آن متمایل شدهاند.
(5) ایشان به آنچه از انس روایت شده تمسک کردهاند که گفت: از پیامبر پرسیدند: آل محمد کیاناند؟ فرمودند: «همه پرهیزکاران»، و این آیه را تلاوت کردند؛ (إِنْ أَوْلِیَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ).
(6)به این نظر اعتراض کردهاند که این حدیث را تنها نوح بن مریم از یحیی بن سعید، از انس روایت کرده، از طریق دیگری هم از نافع بن هرمز از انس روایت شده که اهل حدیث به روایت هیچکدام از این دو احتجاج نمیکنند.
(7)کلام خدا با نوح درباره پسرش را هم دلیل آوردهاند: (إِنْ أَوْلِیَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ) و گفته اند، خداوند او را به خاطر شرکش از اهل نوح خارج کرد. پس فهمیده میشود که آل پیامبر پیروان متّقی ایشان هستند. بر این مطلب هم اشکال شده که مراد این است: «او از اهل تو نیست، از آن کسانی که به تو امر کردیم، آنها را با خود ببری چرا که خداوند قبل از آن، به او فرمود: (وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ)
(8) پس فرزند او از کسانی نیست که نجات آنها ضمانت شده است. البته این اعتراض، آنها را در نظرشان کمک میکند؛ چرا که ایشان آن را به تقوا مقید کردهاند نه به نسب.
بهتر است با قول خداوند که قبل از آن آمده، به ایشان اعتراض کرد: «
قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ ...
».
(9) که خداوند حمل شدگان را اینگونه شمرد: از هر نوعی دو جفت و اهل خودت و کسانی که به تو ایمان آوردند.
اگر اهل پیامبر و مؤمنان، دارای یک معنا بودند، آنان را بر اهل عطف نمیکرد؛ چرا که عطف مقتضی مغایرت است. مقریزی میگوید: «درست این است که پرهیزکاران امت او اولیای او هستند، نه اهل و آلش؛ چرا که جایز است یکی از آنها از خویشاوندان پیامبر باشد ولی در عین حال از آل وی نباشد؛ مانند ابو لهب وگاهی شخص از اولیا هست اما در همان حال، از نزدیکان و اقارب او نیست.»
(10)اما گرایش عمومی شیعیان به این است که آل محمد وآل نبی و عترت (که مقصودشان فرزندان علی بن ابیطالب (ع) از حضرت فاطمه است) به یک معنی هستند، لیکن برخی از متأخرین ایشان که بهاء الدین اربلی و ریان بن صلت قمی از آنان هستند، سعی کردهاند میان «آل وعترت» با «اهل» تفاوت بگذارند،
(11) اما عموم ایشان قائل شدهاند که اهلبیت پنج نفرند؛ پیامبر، علی، فاطمه، حسن وحسین. بعضی از گروههای شیعی، به خصوص اثنی عشریها، نُه نفر از فرزندان حسین را هم به ایشان اضافه میکنند و آنها را ائمه معصوم میدانند.
(12) حتی برخی از غالیان از فرقه حروفیه باطنی این پنج نفر را بر پرچمهایشان به شکل پنجه بازِ انسان رسم کرده و گمان کردهاند آن به لفظ جلاله «الله» اشاره دارد!
(13)
1- تهاونی ج 1، 118
2- قریزی ج 5، 390
3- مسلم کتاب الاضاحی، باب استحباب الضحیه و ذبحها ج 13، 123- 124، شماره 5074
4- مقریزی ج 5، 381
5- راغب اصفهانی، 30- 31؛ مقریزی ج 5، 392
6- سوره انفال، آیه 34: علاءالدین الهندی، علی المتقی بن حسام، کنزالعمال، ج 3 حلب: مکتبه التراث الاسلامی، 1389 ه-/ 1969 م. 91 شماره 5624؛ المقریزی ج 5، 398
7- المقریزی ج 5، 398
8- هود: 40
9- هود: 40
10- المقریزی ج 5، 401؛ عبدالکریم آل غصیه 15
11- عالم شاهی، ج 1، 408
12- ری شهری، 57
13- Suleyman Uludag, Dia Islam Ansiklopedisi Istanbul: 1989 II/ 307, Al
ص: 76
و همسران پیامبر و کسانی غیر از حضرت فاطمه، از فرزندان پیامبر و کسانی غیر از حسن و تمام فرزندانش و کسانی غیر از حسین و فقط یکی از فرزندانش، از نوادگان پیامبر را از اهل نمیدانند و گمان میکنند. امام دوازدهم همان مهدی منتظر است.
(1)برخی به شیعه، بهخاطر ادعای عصمت و امامت برای آلالبیت، اعتراض کردهاند. ابنتیمیه گفته است: «در این آیه و حدیث- حدیث کسا و آیه تطهیر- دلالتی بر عصمت و امامت ایشان نیست»
(2) و همچنین تعیین نُه نفر از آنها به عنوان امامان بعد از علی وحسن وحسین و ادعای اینکه نهمین از ایشان (دوازدهم نسبت به قبلی ها) همان مهدی منتظر است. تمام اینها حرفهایی بی دلیل است که با معیارهای ما ثابت نمیشود؛ چراکه عصمت تنها برای پیامبران است. اما در آیه تطهیر چیزی که دلالت بر عصمت اهل بیت نماید نیست بلکه به عکس، اگر آنها خدا را در آنچه به آن امرکرده اطاعت کنند ایشان را ازگناهان پاک میکند.
(3) شکی نیستکه این ادعا بیش از آنکه از متون ناشی شود، از دیدگاه آنها در باره خلافت ناشی میشود.
(4)و نیز اگر امر محصور در «اهل بیت» است، پس چرا سلمان فارسی را به ایشان ملحق کردهاند و ام کلثوم دختر علی و مادرش فاطمه بنت اسد را از آنها خارج نمودهاند؟!
(5)تمام آنچه علما گفتهاند که شیعه هم جزو آنان است، خلاصه میکنیم در اینکه فاطمه و علی و حسن و حسین، همگی به نص حدیث کسا و مباهله، اهل کسا یا عبا هستند و همسران پیامبر از «اهل بیت» میباشند. با توجه به شمول آیه 30 تا 34 سوره احزاب و آل علی، آل جعفر، آل عقیل و آل عباس، تمام ایشان آل محمد هستند که زکات بر ایشان حرام است- غیر از همسران ایشان، بنا به نظر همه- و به مقتضی احادیث وارده نمیتوان آنها را به عنوان کارگزاران بر زکات به کار گرفت.
همچنین روشن شدکه قرابت درجاتی دارد؛ قرابت علی و فاطمه، بعد از این دو، قرابت حسن و حسین به اجماع، در مرتبه نخست قرار دارد. با اینکه عمو (در اینجا عباس) همطراز پیامبر است اما خویشاوندی ظاهراً به معنای خویشاوندی علی می باشد.
(6)با این وجود، گاهی آنچه عموم مردم و خصوص عرب به آن معتقدند، به ذهن میآید که نسب تابع پدر است نه مادر! و اگر آنگونه است، چطور فرزندان علی از فاطمه داخل نسب پیامبر میشوند؟
مقریزی از این پرسش پاسخ داده است: در اینجا دو نظریه هست:
1. آنها داخل در نسب پیامبرند که نظر شافعی و یکی از آرای احمد است و دلیل آنهم اجماع مسلمین بر داخل بودن فرزندان فاطمه در ذریه پیامبر است؛ چرا که هیچیک از دختران ایشان فرزندی که باقی بماند بر جای نگذاشتند. پس کسانی از فرزندان بیت او به ایشان منسوب میشوند که از فاطمهاند و درباره حسن پسر دخترشان فرمودند: «
إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ ...»؛
«همانا این پسرم سرور است» هنگامی که از فاطمه متولد شد فرمودند:
«أَرُونِی ابْنِی مَا سَمَّیْتُمُوه؟»؛
«پسرم را به من نشان دهید، نامش را چه گذاشتهاید؟» فاطمه فرمود: او را حرب نامیدهام، فرمود: بلکه او حسن است!
2. داخل در نسب پیامبر نستند و این نظریه ابوحنیفه و یکی از آرای احمد است و دلیل ایشان نیز این است که فرزندان دختران در حقیقت منسوب به پدران خود هستند، پس هذلی و تیمی و عدوی اگر از همسر هاشمی خود فرزند دار شوند، به نظر یقین، آن بچه هاشمی نخواهد بود.
اما اینکه فرزندان فاطمه داخل ذریه پیامبر هستند، شرافتی است که این تبار بزرگ و پدر بزرگوار دارا هستند. کسی که در عالم هیچ کس به مقام او نمیرسد، به خاطر قوت و جلالت و عظیم القدر بودن پیامبر، این شرافتی است که به فرزندان دختر هم سریان پیدا میکند.
(7) پس در حقیقت اینجا دو نظریه نداریم؛ چرا که هر دو به خصوصیت پیامبر در این مسأله اتفاق دارند و در غیر ایشان نیز متفقاند بر اینکه فرزندان دختر به مادرشان منتسب نمیشوند.
1- -iAba maddesi .87 .Ehl -iBeyt Maddesi ،Mustafa Oz ,Dia ,X ,499
2- ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، تحقیق: محمدرشاد سالم، ج 7 الریاض: جامعه الامام محمد سعود الاسلامیه، 1406 ه-/ 1986 م، 71.
3- ابن جریر طبری، تفسیر آیه تطهیر، ج، 10، 22- 11؛ شوکانی ج 4، 278
4- Mustafa Oz, Dia, X, 500
5- Mustafa Oz, Dia X/ 500 Suleyman Uludag, Dia II/ 307, Al-iAba maddesi
6- یمانی محمد عبده، محبه آل البیت، ط 3 دمشق: موسسه علوم القرآن، 1412 ه-/ 1992 م، مقریزی ج 6، 6- 12، هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، 142؛ الشامی ج 11، 3- 15 وقد ذکر لهم من الفضائل و الخصوصیات ما یربو علی عشر.
7- المقریزی، ج 6، 5، 6، 12 بتصرف، جمل الیل، 311
ص: 77
شریف و سید
با گذشت زمان، اصطلاح «آل البیت» جهتگیری دیگری پیدا کرد و منسوبان به آن، خودشان یا دیگران آنها را به شریف، اشراف یا سید، ساده متصف کردند. پس به کسانی که از نسل حسن بودن اشراف و بر کسانی که از نسل حسین بودند، ساده اطلاق شد.
(1) البته سیوطی یادآوری میکند که هرکسی از آل البیت باشد را شریف می نامند، میخواهد حسینی باشد یا حسنی، جعفری باشد یا عقیلی و یا عباسی و تا آغاز عهد فاطمیان در مصر به همین صورت بود و هنگامی که فاطمیون حکومت را به دست گرفتند، اسم «شریف» را تنها مختص فرزندان حسن و حسین کردند.
(2)عمر ابوبکر باذیب، درمقالهای مینویسد: «لقب شریف بر کسانی که زیر سلطه فاطمیان بودند، در مصر، مغرب، حجاز، فلسطین و قسمتهای دیگری از سرزمین شام و عراق اطلاق شد و بر کسانی از اشراف که در یمن و نقاط دیگر، خارج از سلطه آنها بودند، غالباً لقب «سید» اطلاق میشد.»
(3)عبدالله محمد سنوسی، در خصوص این اشکال به این نتیجه رسیدکه: ما نمیتوانیم بگوییم اصلًا میان دو لقب فرقی نیست، بلکه تفاوتی دارند و آن اینکه هرگاه کسی امور مکه و مدینه یا یکی از آنها را عهدهدار میشد و او از نسل حسن و حسین بود، به «شریف» ملقّب میگشت و الّا او تنها سید بود.
(4)محمد عبده یمانی مینویسد: اهل عراق تنها کسی را که از بنی عباس بود شریف مینامیدند و بسیاری از اهل شام و غیر آنها؛ مانند مصریان، تنها کسی را که از فرزندان علی بن ابیطالب بود شریف میخواندند و بلکه تنها کسانی را که از فرزندان حسن و حسین بودند، شریف میشمردند، اما در حجاز، شریف اطلاق نمیشد مگر بر کسانی از فزندان حسنین که امارت مکه را عهده دار میشدند. خلاصه اینکه دو لقب از نظر دلالت لفظی و معنوی فرقی ندارند و تمام آنچه ذکر میشود، تنها عرفی است که محدود به موقعیت خاصی است و عرف عام نیست. پس هر سیدی شریف است و هر شریفی سید.
(5)مصطفی اوز، همانگونه که گذشت، میگوید: کسی که از نسل حسن باشد، شریف نامیده می شود و کسی که از حسین باشد سیدش میخوانند.
محمد سعید کمال مینویسد: نخستین کسی که لقب شریف به او اطلاق شد، مرتضی علیبن حسین (436- 355 ه- ..) و پس از او رضی محمد بن حسین (406- 359 ه-.) می باشد. بر نسل امام علی (ع) لقب «علویین» اطلاق میشد. بر نسل پدرش از طریق برادران وی، لفظ «طالبیین». این لقب هیچگاه نه به جعفر صادق (148- 80 ه-.) و نه به علی الرضا بن موسی الکاظم (202- 153 ه-.) اطلاق نشد.
(6)محبت آل البیت در نزد تمام مسلمانان، مظهری از احترام و محبت به پیامبرخدا شمرده می شود و معرفت به ایشان معرفت به جایگاهشان نزد پیامبر است و اگر مسلمانان به آن معرفت پیدا کنند، به حق واجب آنها و نیز حرمتشان معرفت پیدا میکنند
(7) و برای این که از سوی افراد آشنا اذیت نشوند، لباسهای خاصی بر ایشان اختصاص یافت تا از دیگران متمایز گردند. همزمان، دفاتر رسمیای تشکیل گردیدکه شجرهنامههایشان را ثبت و مناقبشان را تاریخ نگاری میکردند وهنگامیکه به خاطر تکریم شخصیتشان از دریافت زکات و صدقات منع شدند، اسامی ایشان در دفاتر بیت المال ثبت گردید و برای آنها حقوقی مشخص قرار دادند. برای اینکه افرادی که به ناحق خود را به این خاندان منتسب میکردند از این مزایا منع شوند، در زمان حکومت عثمانی منصب نقیب الأشراف درست شد
(8) که به امور ایشان رسیدگی میکرد و با انواع مختلفی از کیفر و جریمه، مانع مدعیان دروغین میشدند. این منصب تا پایان عهد عثمانی به فعالیت خود ادامه داد.
(9)حرمت زکات برآل البیت
از آنجا که نظریات فقها در مسأله «آل البیت» بر احکام مربوط به آن معطوف شد (در نظریه نخستکه به سه رأی منشعب گردید) مسأله را از این منظر نگریستهاند که: اولًا، صدقه بر چه کسانی حرام است؟ و دوم، حرمت به کارگیری ایشان در کارگزاری صدقات.
1- 500 Mustafa Oz, DiA, X
2- نقله عبدالکریم آل غضیه عن السیوطی، جریده المدینه، ملحق التراث، «مقتطفات من معجم ما یخص آل البیت النبوی»
14/ 5/ 1417 ه-/ 26/ 9/ 1996 م.
3- باذیب، عمر ابوبکر، جریده المدینه، ملحق التراث، «لقب التشریف لذوی النسب الشریف» 9/ 8/ 1417 ه-/ 19/ 12/ 1996 م.
4- السنوسی، عبدالله محمد، بل هناک فرق بین اللقبین، جریده المدینه، ملحق التراث، 19 جمادی الآخر، 1417 ه-/ 31 اکتوبر، 1996 م: 12
5- محمد عبده یمانی، 27- 30
6- عبدالکریم آلغصیهآنرا از محمد سعید کمال نقل کرده است، مقتطفات من معجم ما یخص آل البیت النبی، جریده المدینه، ملحق التراث 14 جمادی الاول 1417 ه-/ 26 سپتامبر 1996 م
7- قاضی عیاض ج 2، 606
8- سابقه منصب نقابه الشراف به قرون اولیه اسلامی باز می گردد، کما اینکه سید رضی و پدرشان عهد دار نقابه بوده اند مرشدالزوار الی قبور الابرار، ج 2، ص 270 [مترجم]
9- Mustafa Oz, Dia, X, 500 Ahmet Ozel, Dia, II, 305, Al maddesi.
ص: 78
حرمت پرداخت زکات واجب به اهل بیت
همانگونهکه گذشت زکات بر آل علی، آل جعفر، آل عقیل، آل عباس وآل حارثبن عبدالمطّلب وموالی آنها حرام است. دراین مسأله تنها ابن القاسم از مالکیها ابراز مخالفتکرده است؛ چرا که او موالی را از آل البیت نمیداند.
همچنین فقها اتفاق نظریه دارند که همسران پیامبر جزو کسانی از آل او نیستند که صدقه برایشان حرام است.
(1)همچنین در این مسأله تنها ابن قدامه و ابن تیمیه مخالفت کردهاند، چون امّهات المؤمنین را از کسانی میدانند که صدقه بر ایشان حرام است؛ چرا که آنها از آل البیت هستند و در این مسأله به آنچه از عایشه روایت شده تمسک کردهاند که او صدقهای را که خالدبن سعیدبن عاص برایش فرستاده بود، رد کرد و گفت: صدقه بر ما آل محمد صدقه حلال نیست.
(2)فقها درباره بنی المطّلب، برادر هاشم اختلاف نظر دارند. حنفیها و مشهور از مالکیها و یکی از دو نقل حنابله معتقدند که ایشان از زکات میگیرند؛ چرا که داخل عموم آیه (إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ)
(3) میباشند اما اینکه در یک پنجم خمس با بنی هاشم شریکند به خاطر نصرت [یاری اهل بیت] است نه قرابت واین نصرت مانع از زکات نیست.
اما شافعی و مالکی در قول غیر مشهورشان و حنابله در نقل دیگری معتقدند بنی المطّلب همانند بنیهاشم از دریافت زکات منع شدهاند به خاطر روایت پیامبرکه فرمودند:
«أَنَا وَ بَنُو الْمُطَّلِبِ لَمْ نَفْتَرِقْ فِی الْجَاهِلِیَّةِ وَ لَا فِی الإِسْلام»
؛ «من فرزند مطّلب در جاهلیت و نه در اسلام از هم جدا نمیشویم» تا آنجا که پیامبر برای آن دلیل نیز آوردهاند:
«أَلَیْسَ فِی خُمُسِ الْخُمُسِ مَا یُغْنِیکُمْ»
؛ «آیا یک پنجم خمس شما را بی نیاز نمیکند؟!» البته اگر ایشان از یک پنجم خمس منع شده و دچار تنگ دستی گردیدند، بر خلاف نظر بعضی از شافعیها وحنابله، مذهب بیشتر فقها این است که از زکات برای ایشان صرف گردد.
(4)ابو حنیفه در زمان خودش اجازه داده بود تا کسانی از بنی هاشم که از حقوق خود محروم گشته بودند، از زکات استفاده نمایند. مالکیها هم در قول مشهوری که از آنها نقل شده با ابوحنیفه موافقت کرده وگفتهاند: بلکه اولویت با آنها است اما شافعی وحنبلیها مطلقاً اجازه ندادهاند.
(5)تمام آنچه گفته شد، در باب صدقات واجب بود اما در زمینه صدقات مستحبی میان فقها سه نظریه وجود دارد:
1. جواز، که این نظر بعضی از حنفیها و شافعیها است. احمد نیز روایتی در این زمینه دارد چرا که صدقات مستحبی از اوساخ و چرک مردم نیست.
2. منع، که نظر بعضی دیگر از حنفی ها وشافعیها است وحنبلیها هم بر این نظریهاند، چرا که ادله در باب صدقات عام هستند؛ واجب باشد یا مستحب.
3- جواز همراه با کراهت، مالکیان در حالیکه میان ادله جمع کردهاند، به این مطلب رای دادهاند.
(6)پرداخت زکات هاشمی به هاشمی
ابو یوسف از ابو حنیفه روایت میکند که جایز است هاشمی زکات خود را به هاشمی دیگر بپردازد؛ چرا که «الناس» در حدیث، غیر از خودشان است و این تنها نظر حنفیان میباشد و دیگران متعرض آن نشدهاند.
(7)
1- وزاره الاوقاف و الشؤون الاسلامیه الکویتیه، الموسوعه الفقهیه، ط 2، ج 1، الکویت: طباعه ذات السلاسل، 1404 ه-/ 1983 م، 100؛ فاطمه محجوب، ج 1، 504.
2- ابن حنبل، اخرجه عن طریق الحسن بن علی عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با این لفظ، ج 1، 258، شماره 1732.
3- سوره توبه، آیه 60
4- وزاره الاوقاف و الشؤون الاسلامیه الکویتیه، ج 1، 102
5- Ahmet Ozel, Dia, II, 306
6- وزاره الاوقاف و الشؤون الاسلامیه الکویتیه، ج 1، 102- 103
7- وزاره الاوقاف و الشؤون الاسلامیه الکویتیه، ج 1، 104.
ص: 79
کارگزاری هاشمی در صدقات در مقابل دریافت حقوق
حنفیها و مالکیان و شافعیان و گروهی از حنبلیان گفته اند: به کارگیری هاشمی به عنوان «کارگزار صدقات» جایز نیست، آن هم به خاطر حدیثی که پیشتر آمد و آنچه که مسلم از ابو هریره روایت کرده است. البته بیشتر حنبلیها و بعضی از حنفیها آنرا اجازه دادهاند.
(1)مردم در همه زمانها اینگونه بودهاند: یا حسرت نعمتی را میخورند یا نسبت به آن حسادت میورزد؛ یا از آن نعمت بر خوردارند یا محروم از آن ویا شاکر آنند و یا ناسپاس. خداوند سبحان می فرماید:«مَا یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ» (2) وباز فرمود: «وَ اللهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ وَ کَفی بِاللهِ وَلِیًّا وَ کَفی بِاللهِ نَصیراً» (3)در اینجا باید به جنبه دیگری نیز اشاره کنیم وآن اخلاق و رفتار کسانی است که از آلالبیت نبودند و نیز کسانی که از ایشان بودند؛ چرا که گذشت زمان ومرور ایام وسختی دوران احیاناً آنچه را که شایسته است از یاد میبرد. پس یکبار دیگرکسانی که فضایل پیامبرخدا و مزایایی که برای اهلبیت ایشان ذکر شده است را بسیار تکرار میکنند. آنچه که برای صفیه بنت عبدالمطّلب رخ داد و موضعی که پیامبر گرفتند یاد آور میشوم، چون دلالت روشنی است بر حیثیاتی که پیامبر را واداشت تا توجه و دقت دیگران را به خاندان واهلش متوجه سازد.از ابن عباس روایت شده که گفت: یکی از پسران صفیه فوت کرد. وی بر پسر گریست، پیامبر از او پرسید: عمه جان! گریه میکنی؟ کسی که فرزندی از او در راه اسلام بمیرد، در بهشت خانهای دارد که در آن ساکن می شود. بعد از آنکه صفیه از محضر پیامبرخارج شد، با مردی روبه رو شد که به او گفت: قرابت ونزدیکی به محمد در نزد خدا از هیچ چیز کفایت نمیکند. بار دیگر صفیه گریست به گونهای که پیامبر خدا صدای او را شنید و از خانه خارج شد و در حالیکه او را مورد تکریم و نیکی و احسان خویش قرار داده بود، فرمود: عمه! با آن حقیقت که به تو گفتم، باز گریه میکنی؟ عرض کرد: از آن نمیگریم! و پیامبر را از آنچه واقع شده بود آگاه ساخت. حضرت غضبناک شد و فرمود: بلال! برای نماز اذان بگو بلال امتثال کرد و اذان گفت. پیامبر حمد وثنای الهی گفته، فرمودند: گروهی را چه میشود که گمان میکنند قرابت و نزدیکی من سودی ندارد! تمام نسب وسببها روز قیامت منقطع میشود مگر نسب وسبب من. رحم من در دنیا وآخرت به هم متصل هستند. عمر بن خطّاب میگوید آن روز که این مطلب را از پیامبرخدا شنیدم، با امّ کلثوم (دختر علی از فاطمه) ازدواج کردم؛ چرا که دوست داشتم میان من و ایشان سبب و نسبی باشد. (4)ابن عمر از پدرش نقل میکند: هنگامیکه او با امّ کلثوم ازدواج کرد، گفت: شنیدم پیامبر خدا فرمود: تمام دامادیها یا سبب و نسبها روز قیامت قطع میگردد جز دامادی و سبب و نسب من. (5)در روایت دیگری از جابر بن عبدالله، پیامبر فرمودند: بلکه نفع میرساند، حتی اگر در قبیله حکم و حاء در یمن باشد. پس تمام روایت را نقل میکند. (6)
1- وزاره الاوقاف و الشؤون الاسلامیه الکویتیه، ج 1، 104؛ هیتمی، احمدبن حجر، الصواعق المحرقه، 143
2- سوره بقره آیه 105
3- سوره نساء آیه 54
4- محب طبری، 29؛ محمد عبده یمانی، 19 و قد ذکر منهم من لم یتعرض غیره لهم، امثال خدیجه و زینب و علی زین العابدین الی جانب ام کلثوم.
5- شبراوی 19
6- محب طبری، 30