نوع مقاله : اسرار و معارف حج
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
مقدمه:
اشیای مادی، با گذشت زمان نیاز به تصحیح و تعمیر دارند، به عنوان مثال، یک ساختمان بعد از مدتی دچار آسیبهایی میشود که برای استفادة مطلوب از آن، باید درصدد علاج آسیبها برآمد و از همین قبیل است یک اتومبیل که باید دستی به اتاق و موتور آن کشید؛ «کَادَ أَن یَکُونَ إجمَاعاً».
انسان هم بر اثر آسیب های جدی که در اجتماع با آن ها مواجه است، گاهی نیاز به تقویت دین خود دارد. تمام عبادات در تقویت دین مؤثرند، اما اثری که حج در این رابطه دارد از واجبات دیگر بیشتر است، لذا صدیقة طاهره3 در بحث تبیین فلسفة احکام الهی نسبت به حج میفرمایند: «وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدِّین»؛ «خداوند حج را وسیلة تقویت دین قرار میدهد. قریب به همین مضمون از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدِّین».
عارف واصل، ملکی تبریزی مینویسند: «حج دارویی الهی و مرکّب از اجزای بسیار نافع برای بیماریهای دل است؛ بیماریهایی که قلب را از عالم نور باز میدارد؛ مثلاً خرج کردن در حج، بیماری بخل را معالجه نموده و تواضع و خواری در اعامل حج و طواف و نماز مرض تکبر را معالجه میکند، بهخصوص اعمالی که فلسفة آن را نمیدانیم؛ مانند هروله یا تحمل سختیهای اعمال آن تنبلی را معالجه میکند و سایر اعمال آن... .»
لذا حج و سایر عبادات باید آنگونه انجام شود که خدا میخواهد و تنها زمانی به این امر رسیده و از نتیجة عبادت برخوردار میشویم که هدف از آن عبادت را بدانیم و اگر کسی حج را همانگونه که اهل بیت: دستور دادهاند انجام دهد و به تک تک اعامل و نیتهایی که در آن آمده بود عمل کند، میتوان گفت: آنگونه حج را به جا آورده است که خدا میخواهد.
برای رسیدن به این مقصود ـ گرچه بسیار دشوار است ـ با نیتی خالص و قلبی پاک زانوی ادب زده و پای درس عارف واصل، حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مینشینیم و با اعتقاد راسخ به کریمة «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» به نصایح و رهنمودهای این شاگرد دلسوختة اهل بیت: گوش جان سپرده و از سودای دل از خداوند توفیق عمل میطلبیم.
1) سعی در جهت اخلاص:
نخستین وظیفة مکلف در هر عبادتی، اصلاح نیت و انجام خالصانة آن است؛ زیرا ما انسان ها که «فُقَرَاءُ إِلَی الله» هستیم، برای عمل غیر خالصانه ارزشی قائل نمی شویم و فاعل آن را مستحق عتاب و عقاب می دانیم، چه رسد به ذات اقدس باری تعالی که غنی بالذات است؛ «هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید».1
چطور طبع انسان از غذایی که آغشته به آلودگی است بیزار است و ابراز انزجار میکند و از کسی که غذا را آلوده کرده بیزاری می جوید؛ ریا در اعمال نیز همینگونه است، گویی قطرة خونی در دیگ بزرگ آبگوشت ریخته است! که نه تنها غذا قابل خوردن نیست بلکه وقتی که برای تهیة این غذا صرف شده و هزینه هایی که پرداخت گردیده، همگی به هدر می رود. لذا به ریاکار در روز قیامت گفته میشود: «یَا کَافِرُ، یَا فَاجِرُ، یَا غَادِرُ، یَا خَاسِرُ، حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ».2
«آنچه در این بحث به طور اجمال میتوان گفت این است که باید انگیزة زائر برای بجا آوردن حج، این باشد که حج عاملی در جهت از بین رفتن پرده ها بین او و پروردگار بوده و او را به زیارت خدا برساند و از همراه ساختن هر چیزی با این نیت باید خودداری نماید.
آزمایش اخلاص:
هرکسی دوست دارد بداند آیا اعمال او در حج، با خلوص نیت انجام شده و مقبول خداوند قرار گرفته و ذخیرهای است برای آخرتش یا خدای نخواسته از عاری از اخلاص بوده و اعمالش حبط گردیده است تا آنگاه که از نعمت حیات برخوردار است، گذشته را جبران کند و برای انجام حجی مخلصانه در آینده تلاش نماید.
عالم کامل، ملکی تبریزی= برای آزمایش اخلاص در قالب مثال میفرماید:
«مثلاً اگر بعد از اینکه برای سفر حج آماده شد و مردم از این مطلب آگاه شدند، بفهمد که هدف او با صرف هزینة سفر، در جای دیگر برآورده میشود و مردم نیز از آن مطلع نخواهند شد و صرف هزینه در آن مورد، نزد خدا مطلوبتر از صرف آن در حج است که اگر در این صورت نرفتن به حج برای او سخت نبود و از مردم خجالت نکشد و وجود مردم و آگاهی آنان در این مورد برای او یکسان باشد و برای او فرقی نداشته باشد که مردم او را مطیع یا گناهکار بدانند و برای او سخت نباشد که مردم با او مانند سایر کسانی که به حج نرفتهاند، رفتار کنند، معلوم میشود که نیت او از حج فقط نزدیک شدن به خدا بوده و نیت خود را برای خدا خالص نموده است.»
سالک عارف، بهاری همدانی= در این باره میفرماید:
«کسی که ارادة حج دارد، اولاً باید قدری تأمل در نیت خود بنماید، هوای نفس را کنار بگذارد، ببیند غرضش از این سفر امتثال امر الهی و رسیدن به ثواب و فرار از عقاب او است یا نه، ـ نستجیر بالله ـ غرضش تحصیل اعتبار یا خوف از مذمت مردم یا تفسیق آنها یا از ترس فقیر شدن، بنابر این که معروف است هرکه ترک حج کند او مبتلا به فقر خواهد شد، یا امور دیگر از قبیل تجارت و تَکَیف و سیر در بلاد و غیر ذلک، اگر درست تأمل کند خودش میفهمد که قصدش چطور است، و لو به آثار. اگر معلوم گردید که غرض خدا نیست، باید سعی در اصلاح قصد خود نماید، لااقل ملتفت باشد به قباحت این عمل که قصد حریم ملک الملوک را کرده، برای این گونه مطالب بیفایده لااقل به نحو خجالت وارد شود نه به طرز غرور و عُجب.»
2) توبه
مرحوم ملکی پس از دعوت به اصلاح نیت و خالص کردن صادقانة آن، اضافه میکند که حاجی باید هر چیزی که او را از یاد خدا باز میدارد؛ خواه حرام، مکروه یا مباح باشد، مانع رسیدن او به آرزویش میشود. بنابراین، باید به هیچ شهوت و خواستهای جز رسیدن به خدا علاقهای نداشته نداشته باشد و تمام چیزهایی که با آن انس گرفته فروگذارد. وی در ادامه میافزاید: «گمان میکنم اغلب مردم مثل من بوده و همت این کارها را ندارند. بنابراین، بهتر است بیش از این در این باره سخن نگویم.»3
سپس از حاجی میخواهد که لااقل از افراد معمولی اهل یمین باشد که از رسوایی در مجلس اهل معنی میترسد، لذا او را دعوت به توبه میکند و میفرماید:
«توبه کن، توبه ای صادقانه که بر هر مکلفی واجب است، نمیگویم توبة اولیا، برگزیدگان و خواص، بلکه توبه ای که بر هر کدام از افراد معمولی و اجب است و با آن از گناهان فقهی توبه نمایند و تا آنجا که میتواند گذشتة خود را جبران و واجبات را ادا نماید، کفارهها را پرداخته و به ردّ حقوق مظالم بپردازد.»4
مرحوم بهاری نیز یکی از آداب حج را توبة درست با جمیع مقدسات؛ از جمله ردّ حقوق، چه مالیه مانند خمس و رد مظالم و کفارات و... و چه غیر مالیه مانند غیبت و اذیت و هتک عرض و سایر جنایات بر غیر میداند.5
اما چگونگی توبه:
هر دو عارف (بهاری ـ ملکی تبریزی) توبة روز یک شنبه را که در «منهاجالعارفین» مسطور است، سفارش کردهاند.
مرحوم ملکی میفرماید: «بهتر است عملی را که در ماه ذی القعده وارد شده و مشتمل بر غسل، نماز و دعا است، انجام دهد.»6 و مرحوم بهاری فرموده اند: «خوب است بعد از این مقدمات، آن عمل توبة یکشنبه را که در منهاج العارفین مسطور است بجا بیاورد.»7
از پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که در روز یک شنبة ماه ذی القعده فرمود: مردم! کدامیک از شما تصمیم به توبه دارید؟ راوی گوید: گفتیم: ای پیامبرخدا! همة ما میخواهیم توبه کنیم. حضرت فرمودند: غسل کرده، وضو بگیرید و چهار رکعت نماز بجا آورید. در هر رکعت یک بار «فاتحة الکتاب»، سه بار «قُلْ هُوَالله أَحَد» و یک بار «معوذتین» (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق) بخوانید. آنگاه هفتاد بار استغفار نموده و در پایان «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ...» بگویید. سپس بگویید: «یَا عَزِیزُ یَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ»؛ «ای عزیز! ای بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را ببخش که جز تو کسی گناهان را نمیبخشد.»
آنگاه فرمود: بندهای از امت من چنین عملی را انجام نمیدهد، مگر این که از آسمان به او ندا میرسد: بندة خدا! عمل را از دوباره آغاز کن که توبة تو قبول و گناهانت بخشیده شد. فرشتة دیگر از زیر عرش ندا میکند: ای بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادی دیگری صدا میزند: در روز قیامت، دشمنانت را از تو راضی مینمایند. فرشتة دیگری ندا میکند: ای بنده! با ایمان از دنیا میروی. دینت از تو گرفته نشده و قبر تو وسیع و نورانی خواهد شد. منادی دیگری صدا میزند: پدر و مادرت راضی میشوند؛ گرچه خشمگین باشند؛ پدر و مادر، تو و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهی بود. جبرئیل ندا میکند: من با فرشتة مرگ پیش تو آمده و به او دستور میدهم که با تو خوش رفتار باشد، به خاطر مرگ آسیبی به تو نرسانده و به نرمی روح را از بدنت خارج سازد. گفتیم: ای پیامبر! اگر کسی در زمان دیگری چنین بگوید چطور؟ فرمودند: چیزهایی را که گفتم برای او نیز خواهد بود. جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت.»
3. وصیت
وصیت کردن، عملی است که اسلام توصیه کرده و هر مسلمان با انجام این کار در دوران حیاتش، اطرافیان و وراث را از تحیر پس از مرگش رهایی می بخشد. وصیت کردن خود به خود مستحب مؤکد است، اما در موارد زیر واجب میشود:
1. اگر از مردم امانت و ودیعه ای در اختیار دارد،
2. اگر اموالی از مردم در نزد او است.
3. اگر مالی پیش کسی دارد، باید وصیت کند تا ورثه از وی بگیرند.
4. اگر واجب مالی به عهده اش باشد، باید وصیت کند تا بپردازند؛ مانند خمس، زکات و مظالم.
5 . اگر واجب مالی بدنی بر عهده او باشد، مثل حج باید وصیت کند.
6 . اگر واجب بدنی بر عهده او است؛ مانند نماز و روزه، باید وصیت کند.8
عارف کامل ملکی تبریزی مینویسد: «...و نیز وصیت کرده و فرض کند که از سفر حج برنمی گردد، چیزی که باید توجه داشته باشد این است که این کار باید فقط به خاطر خدا و به اندازه ای باشد که او میخواهد.» 9
عارف نامی، مرحوم بهاری مینویسد: «الحاصل، کاری کند که اگر برنگردد هیچ جزئی از جزئیات کار او معوق نماند بلکه دائماً باید چنین باشد، شخصی که اطلاع تام به وقت مردن خود ندارد.»10
4. توکل
توکل و اطمینان و واگذاشتن امور به قادر متعال، از جمله صفات برجستگان حق تعالی است.
آنچه از تشویش ها، دو دلی ها، تردیدها و نگرانی ها نسبت به آینده، جلوگیری میکند و به ایشان قوت دل و اراده و گرمی در کارها میبخشد، توکل و اطمینان به او جَلّ و علاست.
واضح است که مفهوم توکل بر خداوند، این نیست که انسان همة کارها را به امید خدا رها کند و خود حتی دنبال اسباب هم نرود، بلکه:
گر توکل میکنی در کار کن
|
|
کشت کن پس تکیه بر جبار کن
|
و به قول فیلسوف عالی مقام، حکیم سبزواری= :
تَوَکَّل أََن تَدَعَ الأَمرَ إلی وَ لَیسَ هذا أَن تَکُفّ عَن عَمَلٍ |
|
مُقَدِّرِ الأُمورِ جََلَّ وَ عَلا
|
عالم وارسته و عارف بزرگ ملکی تبریزی= مینویسد:
«امور آنان (خانواده) و خود و تمام متعلقات و آنچه در سفر به همراه دارد، به صاحبِ خانه ای که میخواهد آن را زیارت کند، واگذار کرده و امیدوار باشد که خداوند در راه زیارت و خود مقصد، به خوبی اموری را که به او سپرده سرپرستی می کند؛ زیرا او بهترین جانشین، همراه و دیدار شونده است.»
خاطره جالب:
سید مراقبان، سید بن طاووس در خاطره ای زیبا و شنیدنی می گوید:
«در سال 627 هجری قمری راهیِ حج شدم و تمام آنچه را که همراهم بود، به حفظ و پاسداری مراحم الهی سپردم ولی تازیانه ای که از چوب بادام تلخ همراهم بود و به کجاوه بسته بودم، هنگام سیرِ شبانه به زمین افتاد. وقتی روز روشن شد و فرود آمدیم، دیدم که تازیانه گم شده است. به دوست همراهم ـ که مردی علو بود و علی بن زکی= نام داشت ـ گفتم: تازیانة من گم شده در جستجوی آن باش. وی از گفتة من تعجب کرد و گفت: تازیانهای را که دیشب در راهپیمایی سریع حاجیان افتاده جستجو کنم؟ گفتم: بله؛ زیرا من هر چه را که همراهم بود به خداوند ـ جلّ جلاله ـ سپرده ام و مسلماً از آنها نگهداری میکند. وی گفتة مرا نپذیرفت و آفتابه ای برداشت و رفت تا به دور از دید حاجیان به دستشویی برود. ولی در حالی که تازیانه در دستش بود آمد. گفتم: چگونه آن را پیدا کردی؟ گفت: دیدم که روی کوزة مردی آویزان است. گفتم: این تازیانه از آن فلانی است و دیشب در راهپیمایی شبانه افتاده است. گفت: بله ما آن را شب یافتیم و برداشتیم، بگیر برای او ببر!»13
و عارف بزرگ، شیخ محمد بهاری= در نامه ای به یکی از اهل معرفت، ضمن برشمردن اموری که بر سالک لازم است مینویسد:
«السابع،این که در هیچ امری متّکل به حول و قوة خود نباشد، بل یکون فی جمیع الأحوال متّکلاً عَلَی صانعه و خالقه، جَلّ شأنه».14
روایات در این زمینه فراوان است، به خصوص حدیث حسین بن علی که مرحوم کلینی در کافی آن را نقل کرده و در منیة المرید (ترجمه فارسی صفحه 164) نیز آمده که زیبا و خواندنی است.
5 . قطع علایق:
مقصود این است که در حد امکان اسباب مشغلة فکری و آنچه موجب پراکندگی فکر و خیال میشود از خود دور سازد، خودش به دست خود اسبابی فراهم نیاورد که تمام همتش در سفر مصروف آن باشد بلکه اگر توانست با کسانی همسفر شود که اگر غافل شد، آنها او را به یاد خدا بیندازند.
عارف واصل ملکی تبریزی= مینویسد:
«خلاصه این که خانواده، اموال و تمام داراییاش را که در محل زندگی اش باقی میگذارد، فراموش نموده و فقط به هدفش فکر کند و چیزی به همراه خود نیاورد که او را از یاد پروردگار و زیارت و نزدیکی جستن به او و به دست آوردن رضایتش باز دارد، تا بدین ترتیب جز زیارت درست و بندگی کامل در حضور مولی، چیزی در اندیشة او نباشد.»
میوة شیرین قطع علایق:
صاحب المراقبات در ادامه، به بحث دربارة ثمرات قطع علایق میپردازد و مینویسد:
«طبیعی است که در این صورت با رفقایش مهربان شده، به خوبی با آنان رفتار کرده، از احسان و نیکی به آنان خوشش آمده، اذیت آنان را تحمل و با آنان انس میگیرد و از همراهی آنان لذت میبرد، حتی از کسانی که وسایل نقلیه را در این سفر عهده دار بوده و حتی از خود وسایل نقلیه و استراحت گاههایی که در آن فرود میآید:
أمرُّ على الدیارِ دیارِ لیلى
|
|
أقبّلُ ذا الجدارَ و ذا الجدارا
|
«زمانی که از شهر لیلی میگذشتم دیوارها را میبوسیدم. دلم از محبت او لبریز بود نه از دوستی شهر او.»
جمال کعبه چنان میدواندم به نشاط
|
|
که خارهای مغیلان حریر میآید!
|
شاید به همین خاطر بود که امام زین العابدین(علیه السلام) بادام، شکر و انواع شیرینیها را به حاجیان میداد... از جفای خدمتکار و رفیق بدش نمیآمد بلکه تلخی آزار آنها در کام او شیرین بود. بد رفتاری و آزار آنان را با مهربانی و نیکی پاسخ داده و آزار آنان را منتی بر خود میداند؛ زیرا «إنّ رِضَا الخَالِقُ فِی جَفَاء المَخلُوقِ» چنانکه در حدیث قدسی به این مطلب اشاره شده است.15
6. رعایت تقوا:
تقوا چون عقربة مغناطیسی است که جهت حرکت را مشخص میکند. تقوا چون لباسی است که بدن را از سرما و گرما حفظ میکند و سپری در برابر بسیاری از خطرها و عیوب جسمانی و نیز زینتی برای انسان است.
عارف سترگ، ملکی تبریزی مینویسد: «رعایت تقوا عبارت است از جهاد با نفس برای بدست آوردن درجات تقوا، که پایینترین درجة آن، دوری از محرمات، درجه متوسط آن دوری از شبهــات و بـالاترین درجـة آن پــرهیز کردن از هر چیزی است که او را از خدا باز میدارد، گرچه مبــاح باشد.»16
حاجی باید همواره در اندیشة رسیدن به بالاترین درجة تقوا باشد؛ اگر حاصل شد، طُوبَی لَهُ و گرنه حداقل به درجة متوسطین برسد.
7. رعایت بدن:
مَرکب این سفر بدن است، همانطورکه در سفر صوری اگر مرکب، ضعیف و معلول باشد راه را طی نتواند کرد، همچنین در این سفر تا صحت بدن و قوت قوا نباشد کاری نتوان ساخت.
مرحوم ملکی در این باره مینویسد:
«رعایت بدن این است که مواظب آن باشد تا او را در این سفر به سوی خداوند حمل نموده، توشه اش را برداشته و او را در راه نگذارد، انتظاراتی را که از بدنش دارد برآورده نموده و بجز به خاطر ناتوانی از دستورات او مخالفت نکند.»17
به برکت خون شهدا، آبرومندانه ترین حج را زائران ایرانی به جا میآورند و در تمام جهات از بهترین امکانات روز استفاده میکنند؛ به خصوص در بعد پزشکی ـ مضافاً بر اینکه با هر کاروانی یک پزشک میباشد ـ هیئت پزشکی زائران را از زمانی که ثبت نام میکنند تا آنگاه که به وطن برمی گردند، تحت پوشش گرفته و با بهترین وجه ممکن سرویسدهی میکند.
8 . رعایت رفیق:
انتخاب دوستان موافق در این سفر از اهمیت شایانی برخوردار است لذا انسان باید سعی کند رفیقی پیدا کند که متصف به صفات پسندیده باشد و قدر او را بداند و او را آسان از دست ندهد.
و امّا رعایت رفیق از منظر مرحوم ملکی= : «رعایت رفیق عبارت است از انتخاب رفیق با صفا و پرهیز از دوستان دو رنگ و عیاش و نیز تلاش کند که دل و عمل او با دوستان در بدست آوردن معرفت خدا و دوستی او و در همکاری در تمام این موارد یکی باشد؛ زیرا اجتماع و همدلی تأثیر زیادی در رسیدن به هدف دارد.»18
9. رعایت امیرالحاج:
«کَادَ أَن یَکُونَ إجمَاعاً»19
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
حضرت مهدی(علیه السلام) روح حج و رمز تمامیت آن است. حج با یاد او طواف دل و بی یاد او طواف گِل است. 20
مکه بیحضور حضرت مهدی(عج) بازار عکاظی بیش نیست و کعبه بیعطر حضور او بتکدهای را میماند که تولیت آن را میتوان در یک شب نشینی مستانه در ازای مشکی شراب معاوضه کرد.21
کاروانسالار قبیلة قبله، با حضور هر سالة خود در مراسم پر شکوه حج آن را روحی تازه میدمد13 و با شمیم شهادت خود در منا و عرفات، منتظران را در معرض نسیم رحمت خاص الهی قرار میدهد و یاد و خاطرة آن را بر آنان جاودانه میسازد. مگر میشود امت در یک جا اجتماع کنند ولی امام در آنجا حضور نیابد؟!
مرحوم ملکی شناخت امام زمان(علیه السلام) را مهمترین و واجب ترین امر بر حاجی میداند که بدون آن نمیتوان به سوی خدا سیر نمود، این مطلب را از ضروریات میداند و معتقد است که در این راه به هیچ چیزی مانند این مطلب سفارش نشده است؛22 زیرا کسی که از فرمانده کاروان عقب افتد، راه به جایی نبرده و هلاک شده و وارد بر حزب شیطان میشود. وی در ادامه میگوید:
«به طور کلی معرفت امام و ولایت او از شرایط صحت و قبول عمل است. بنابراین، اگر بنده ای تمام عمر را روزه بگیرد و در این مدت مشغول نماز، عبادت و حج باشد و تمام دارایی اش را صدقه بدهد، ولی امام زمانش را نشناسد یا ولایت او را نداشته باشد و این اعمال به راهنمایی او نباشد، از او قبول نخواهد شد.»23
10. لباس احرام:
احرام، بیرون آوردنِ آگاهانة لباس ریا، نفاق و ورود در شبههها24 و پوشیدن آگاهانه و اختیاری کفن است؛ یعنی جامهای که در ابتدای سفر به سوی خدا به تن دارد.
مرحوم ملکی مینویسد: «انسان باید به نیت خارج شدن از هر چه خلاف رضایت پروردگار است، لباس ها را از تن به در آورد و لباس احرام را به نیت پوشیدنِ بهترین لباس ها که لباس تقواست به تن کند و هنگام دیدن لباس احرام کفن خود را که بزودی در میان آن قرار میگیرد، به یاد آورد.»25
11. تلبیه:
حاجی وقتی همة تعلقات را از خود دور کرد و با احرام تنها لباس طاعت او را پوشید و با لباس احرام همة نشان ها، خط ها و رنگ ها را به کناری گذاشت و فقط رنگ و نشان او را پذیرا شد، آماده میشود تا دعوت او را لبیک گوید؛ چرا که او بوده که ما را خوانده و صدا کرده است.
ملکی تبریزی= نوشته است: «احرام و لبیک گفتن به منزلة پاسخ به خداوند است؛ زیرا او با زبان دوست خود حضرت ابراهیم ما را به این عمل دعوت نموده است.26 به همین جهت باید در این هنگام از رد شدن بترسیم و به قبول امیدوار باشیم و به یاد داشته باشیم که از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است که هنگام احرام و لبیک گفتن غش کردند و هنگامی که از علت آن پرسیدند، فرمود: ترسیدم بگویند: «لاَ لَبَّیْکَ وَ لاَ سَعْدَیْک»؛ جوابی نداری و با تو کاری نداریم.27
روایت شده است: «کسی که بدون حلالیت طلبیدن حج کرده و لبیک بگوید، خداوند ـ عزّوجلّ ـ میفرماید: جوابی نداری و با توکاری نداریم.»28و نیز روز قیامت و محاسبه اعمال را در نظر بیاورد.
12. ورود به حرم:
حاجی باید با اظهار خشوع و خواری و سرافکندگیِ همراه با مستی محبت و هیجان و شوق وارد حرم شود و با نگاه هیبت و محبت به راه های مکه و خانه های آن به خصوص خانة کعبه نگریسته و درعین حال جهت محبت را تقویت نماید و بسیار بگوید: «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لله وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله وَ الله أَکْبَر» و اگر هنگام تسبیح عظمت جلال و هنگام ثنا گفتن نور جمال و هنگام تهلیل چگونگی یکتایی او برایش آشکار شده و هنگام تکبیر کوه منیت را فرو گذاشته و دست از غیر خدا بشوید رستگار شده و به آرزوی خود میرسد.
مرحوم ملکی در ادامه مینویسد: «هنگام ورود به حرم باید بیش از ترس از مکر خدا و غضب او، به کرم و فضل او امیدوار باشد؛ زیرا صاحب این خانة شریف، مهربان و کریم بوده و حقوق دیدارکنندگان را رعایت و حرمت پناهندگان را از بین نمیبرد و بر دیدارکنندگان سهلتر از دیگران میگیرد. همچنین باید با جسم و جان متواضع بود و همانگونه که در روایات آمده است یکی از کفشهایش را به دستش بگیرد.»29
13. طواف:
خدای سبحان برای اینکه انسان فرشته خو شود و آثار فرشتگان در او ظاهر گردد، همانطور که با دستور روزه گرفتن و پرهیز از لذایذ طبیعی از انسانها میخواهد تا همانند فرشتگان، از خوردن و نوشیدن و دیگر کارهای حیوانی بر حذر باشد. همچنین با قرار دادن کعبه در زمین که محاذی بیت معمور و تمثل عرش خداوندی است، به انسان ها امر کرد تا برگرد آن طواف کرده، نام حق را زمزمه کنند و برای خود و دیگران از خدا آمرزش بخواهند و اینگونه به ملائکه عرش الهی اقتدا کرده و شباهت پیدا کنند.30
سالک عارف، مرحوم بهاری= میفرماید: «چون شروع به طواف نماید باید هیبت عظمت و خوف و خشیت و رجاء عفو و رحمت سراسر وجود او را بگیرد، اگر جوارح خارجیه نلرزد اقلاً دلش بلرزد...»31
14. استلام حجر:
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ این پرسش که چرا مردم از ارکان کعبه تنها حجر الأسود و رکن یمانی را استلام میکنند؟ فرمود: زیرا این دو (حجر الأسود و رکن یمانی) به منزلة سمت راست عرشاند و خداوند سبحان، امر به استلام آنچه از سمت راست عرش خدا است داده است. آنگاه در پاسخ این پرسش که چرا مقام ابراهیم در سمت چپ واقع شد؟ فرمودند: زیرا در قیامت برای هریک از حضرت ابراهیم(علیه السلام) و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) مقامی ویژه است و مقام حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در سمت راست عرش و مقام حضرت ابراهیم در سمت چپ عرش پروردگار واقع است.32
عارف وارسته ملکی= میفرماید: «و حجرالأسود را به نیت پیمان بستن با خدا جهت فرمانبرداری کامل از او و سلب اختیار از خود لمس نموده و پرده را به نیت پناه گرفتن، حفظ شدن و تبرک جستن بگیر.»33
15. سعی:
سعی، ادامة طواف و نشانة دلدادگی به خدا و تلاش در راه طاعت و عبودیت اوست. تلاشی مستمر و در نهایت خلوص و مردانگی. راز نامگذاری آن دو، به «صفا» و «مروه» چنین بیان شده که صفا را بدین جهت صفا گفته اند که از وصف انبیا به ویژه آدم(علیه السلام) بهره برده و آنان مصطفای پروردگارند؛ (إِنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ)34 و امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون حضرت آدم(علیه السلام) روی کوه صفا فرود آمد، از مصطفی بودن آدم، این کوه صفا شد35 پس اگر کسی از این کوه صفا بگیرد مصطفای خدای متعال است: (الله یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ سَمیعٌ بَصیرٌ).36
همچنین آن حضرت دربارة مروه فرمود: چون حوّا3 که مرأه بود و در کوه مروه قرار گرفت، آن را «مروه» خواندند.37
مرحوم ملکی نوشته اند: «هنگام سعی باید مانند کسی باشد که به دیدار سلطان رفته و بر آستان خانهاش با بیم و امید در انتظار است که ببیند آیا پذیرفته شده یا رد میشود.»38
16. توقف در عرفه:
«عرفات» سرزمین بسیار مقدسی است که خداوند کریم آنجا را برای ضیافت و پذیرایی از میهمانان خود مقرر فرموده است و سفرة خاص انعام و اکرامش را در دامن کوه رحمت گسترانیده و از کافه میهمانانش دعوت به عمل آورده است که در ساعت معین، همه با هم بر گرد خوان نعمت بیدریغش بنشینند و از بحر موّاج کرم و رحمت بیکرانش، به قدر ظرفیت و استعداد خویش برخوردار گردند.
عارف روشن ضمیر، میرزا جواد ملکی تبریزی آورده اند:
«منتهای جدیت خود را به خرج بده که در عرفات، به کمال معرفت نایل شوی و بدان که اجتماع حاجیان برای دعا در یک میدان و صحنة واحد، بویژه به لحاظ حضور صالحان و اهل باطن از ابدال و اوتاد یا غیر آنها از کاملان ـ که هیچ وقت حج از بعضی از آنان خالی نیست ـ و همراه با اجتماع دلها و همتها علت تامه برای بارانیدن ابرهای جود و کرم الهی است. از این رو گفتهاند: از عظیمترین گناهان آن است که کسی در عرفات حاضر شود و گمان کند که خدای تعالی او را نیامرزیده است.»39
17. وقوف در منا:
در این سرزمین باید آرزوهای شیطانی را به کناری زد و همچون ابراهیم، غیر قرب و رضای حق هیچ آرزویی نداشت و از کمند افسون غیر خدا و همة آرزوهای واهی و وسوسههای مزاحم، با رَمی و ذَبح خود را رهانید که تا ذبیح الله نشوی در حرم راه نداری. همین است که باید وسوسه ها را رمی کرد و آرزوها را ذبح. بدون این دو، آرزوی وصال و قرب الهی خیالی بیش نیست از کلاس شناخت و شعور، زود میتوان فارغ التحصیل شد ولی در کلاس ایثار و اخلاص و دل کندن از فرزند و مال و منال باید مدتی طولانی توقف کرد که دل کندن شرط رسیدن به مقام است.
امام به حق ناطق، حضرت صادق(علیه السلام) فرموده اند: «وَ ارْمِ الشَّهَوَاتِ وَ الخَسَاسَةَ وَ الدَّنَاءَةَ وَ الذَّمِیمَةَ عِنْدَ رَمْیِ الْجَمَرَاتِ»؛40 «شهوات و پستیها و جمیع صفات نکوهیده و پست را در رمی جمرات از خود دور کن.»
در توضیح این بخش، آیت الله جوادی آملی گوید: «اگر مسألة رمی جمرات و سنگ زدن به جمره ها مطرح است، در حقیقت دیو درون و بیرون را رمی کردن و شیطان انس و جن را راندن است. تا انسان فرشته نشود، شیطان از حریم او بیرون نمیرود. اگر فرشته خوی شد آنگاه است که از گزند شیطنت مصون میماند.»41
در المراقبات آمده است: «و باید به نیت یکرنگی و مهربانی با بندگان خدا در «منا» توقف کرد و به نیت مخالفت نکردن با خدا، عدم ارتکاب گناهان و تحصیل علم و کارهای نیک به جمع کردن سنگریزه ها پرداخته و به نیت رسیدن به مقصود و برآورده شدن حاجات سنگریزهها را به جمره ها پرتاب نماید و به نیت قطع طمع از غیر خدا و پیروی از حضرت ابراهیم(علیه السلام) قربانی را ذبح کند و به نیت بازگشت به رحمت و قرب خدا به مکه بازگشته و طواف بازگشت انجام دهد.»42
آداب زیارت:
وقتی به زیارت فخر کائنات، اشرف مخلوقات و برگزیدة حضرت ربّ الأرباب، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نایل می شویم، قبل از هر چیز، زانوی ادب پای درس شاگرد اهل بیت، عارف دلسوخته یعنی صاحب المراقبات میزنیم تا شناخت و معرفت خویش نسبت به آن مقام شامخ، بالا ببریم:
1. حاجی باید بداند که مکانت او در دربار خدای تعالی به حدی است که انبیا و مرسلین
ـ از اولین و آخرین ـ و ملائکة مقرّبین به آن غبطه میبرند و ما را ممکن نیست که به کنه معرفت او برسیم.
2. حاجی باید بداند که او به تصدیق کتاب خدا، از هوا سخن نمیراند43 و چون جلالت و حق او را شناختی و دانستی که او زنده و در نزد پروردگار خود به زائر خویش نظر دارد و سلام آنها را میشنود و از ضمیر آنها آگاه است، برای گناهان آنان طلب آمرزش میکند و در نیازمندیهای آنان شفاعت مینماید.
3. باید چنان زیارت کند که گویی او زنده است و تو را میبیند و با تو روبه روست و چیزی تو را از توجه به او مشغول نسازد و با محبت تام به او توجه کند.
4. از طول مناجات خسته نشود و در حرم حضرت با کسی تکلم نکند بلکه از چیزی که او را از مراقبت بازدارد خودداری کند.
5 . برای تمام بیمارهای خود از او طلب درمان کند و به جلب عطوفت او و طلب باران از ابر جود و رأفت او چشم دوزد و یقین کند که او کریم ترین خلایق و بخشنده تر از هر موجود است.
6 . به یاد آورد رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) با قاتل عموی خود، حمزه(علیه السلام) را آنگاه که توبة او را پذیرفت... تفکر کند زمانی که اعمالش را بر او عرضه کنند و نافرمانی ها و گناهان او را ببیند متأذی میگردد و چه بسیار آزار و مکروهی که از بدی کردار او به قلب شریف حضرت رسیده! پس باید هنگام زیارت او شرمسار باشد و به ساحت کریم و جناب عظیم او، اعتذار جوید و پوزش طلبد و بداند که خداوند او را در کتاب عزیزش به «خُلق عظیم»44 توصیف فرموده است.
7. در راه زیارت آن حضرت، با سر بدود نه با پا راه بپیماید؛ چنانکه از بسطامی و رابعه عدویه حکایت کردهاند که آنان در طریق مکة مشرفه در هر قدمی دو رکعت ناز گزارده اند.
8 . در موقع دیدن سیاهیهای شهر و آثار آن، ناله کند و چون به دیدار آن مشرف گردد، برای خدا به سجده افتد و از روی محبت، صورت را بر زمین آن بمالد و بگوید:
أمرُّ علی الدیارِ دیارِ لیلی
|
|
أقبّلُ ذا الجدارَ و ذا الجدارا
|
9. از دخول در آنجا در هیبت باشد و خدای را درآن هنگام به توفیق و اذن بطلبد و شوق خود را به زیارت سیمای مبارک او عرضه بدارد.
راقم گوید: الآن وقت آن است که از سودای دل با حالت شرمساری بگوید:
یَا خَیرَ مَنْ دُفنتْ فی التُّربِ أعظُمُهُ
|
|
فطابَ من طیبهنَّ القاعُ و الأکمُ
|
10. غسل کند و پاکیزه ترین لباس خود را بپوشد و خود را خوشبو سازد و با سکینه و وقار قصد حرم مبارک کند و در حال راه رفتن، گامی کوچک بردارد و بین هر گام تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر بگوید و چنین بداند که آن حضرت او را میبیند.
11. هرگاه کاری را که از آن نهی شده ای مرتکب شوی، از لباس بدنت یا تصاحب مال غیر خودت، یا نپرداختن حقوق عترت و ذریة او، یا فقرای امت او، یا چیزی از حقوق خدایی و حال آنکه تو در زیارت حضرت میگویی: من آنچه را تو حلال شناخته ای حلال میدانم و آنچه را حرام فرموده ای حرام میشمارم و یا میگویی: ای پیامبرخدا، من تو را زیارت میکنم در صورتی که به گمراهی مخالفین، تو بینا هستی. آیا تو این مخالف گمراه نیستی؟ یا خویشتن را از جملة مخالفین استثنا میکنی؟
12. یا در زیارت میگویی: پدر و مادرم و مال و فرزندانم فدای تو باد! چگونه این همه را فدا میکنی و حال آنکه تو مخالف امر و نهی او، در مقدار کمی از مال خود هستی؟ و اگر به تو بفرماید: ای دروغگو! آیا مرا گول میزنی؟ آیا جواب تو چه خواهد بود؟ و بترس از اینکه در دعوی خود دروغگو باشی و در پیشگاه حضرت او، خلاف واقع بگویی و حال آنکه او دروغ را حرام فرموده است و بدان که دروغ گفتن به کسی که عالم به دروغ است و میداند که دروغ میگویی، استهزای اوست و پناه بر خدا از این خطرها!
13. در ضریح مقدس او، قبر سیده زنان و بانوی بانوان جهان را زیارت کن و در زیارت آن خاتون، مانند عملی که در زیارت پدر بزرگوارش به جا آورده ای به جای آر؛ زیرا او پاره تن او و کریمه و حبیبه اوست.
14. پس از زیارت حضرت زهرا3 قصد زیارت ائمة بقیع: نما و به نحوی که در زیارت آن بزرگوار گذشت، آنان را نیز زیارت نما؛ زیرا آنها به منزلة جان او هستند.
15. کوشش کن برنگردی مگر اینکه آثار اذن و اجازة خروج ظاهر شود؛ هم چنان که بعد از ظهور آثار اجازة ورود، داخل گشتی و چون اراده برگشت نمودی، آرام آرام به عقب برگرد و دوباره به مقام خود برو، بر آن حضرت سلام ده و کمی بایست و سلام را تکرار کن و چون از حرم خارج شدی، عقبة در آستانه را ببوس و در مراجعت اگر بدنت برمی گردد، تو با قلب و روح و فکر خودت در حضور او مقیم بمان و چون کوچه ای را به انتها رسانیدی و خواستی داخل کوچة دیگری شوی، به عقب سر برگرد و به آن حضرت با سلام اشاره کن تا اینکه داخل منزل شوی... .
منابع:
1. جوادی آملی، عبدالله، صهبای حج، اسرا، 1378
2. ملکی تبریزی، میرزا جواد، المراقبات، اخلاق، 1376، ترجمه ابراهیم محدث.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، 1365
4. کارگر، رحیم، حج عارفان، مشعر، 1383
5 . جوادی آملی، عبدالله، جرعه ای از بیکران زمزم، مشعر، 1383
6 . گیلانی، عبدالرزاق، مصباح الشریعه، صدوق، 1366
7. ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه فی الولایات الدینیه، دارالکتب العربی، 1410ق.
8 . محمدی ری شهری، محمد، الحج و العمره، دارالحدیث، 1383
9. بهاری همدانی، شیخ محمد، تذکرة المتقین، نور فاطمه، 1364
10. کاشانی (فیض)، محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا.
11. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، آل البیت بیروت، 1408 ق.
12. ـــــــــ ، انتظار موعود، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج)، شماره 1
13. ـــــــــ ، حوزه ش 31، دفتر تبلیغات اسلامی، 1368
14. خمینی، روح الله، تحریر الوسیله، مکتبه العلمیه الاسلامیه، بیتا.
15. سبزواری (حکیم)، هادی، شرح المنظومه، ناب، تحقیق مسعود طاسی، 1413ق.
16. بلخی (مولانا)، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی تصحیح خرمشاهی، دوستان، 1378
17. ابن طاووس، علی بن موسی، ادب حضور ترجمه فلاح السائل، انصاری، 1380
18. عاملی (شیخ حرّ)، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، کتاب فروشی اسلامی، بیتا.
19. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق.
20. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جماعة المدرسین، بی تا.
21. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، 1365
22. جمعی از نویسندگان، ره توشه حج، مشعر، 1378
پی نوشت ها:
1 . همان.
2 . اشاره به حدیث: «إِنَّالْمُرَائِیَیُدْعَىیَوْمَالْقِیَامَةِبِأَرْبَعَةِأَسْمَاءٍ؛یَاکَافِرُ،یَافَاجِرُ،یَاغَادِرُ،یَاخَاسِرُ،حَبِطَعَمَلُکَوَبَطَلَأَجْرُکَ،فَلاَخَلاَصَلَکَالْیَوْمَفَالْتَمِسْأَجْرَکَمِمَّنْکُنْتَتَعْمَلُلَهُ». مستدرک، ج1، ص105
3 . المراقبات، ص200، عربی و ص389 ترجمه.
4 . همان.
5 . تذکرة المتقین، ص50
6 . المراقبات، ص 389 ترجمه.
7 . تذکرة المتقین صص50 و 51
8 . تحریرالوسیله، ج2، ص237 ؛ ره توشه حج، ج1، ص99
9 . المراقبات، ص 389 ترجمه.
10 . تذکرة المتقین، ص51
11 . مثنوی مولوی، ج1، ص947
12 . ادب حضور ترجمه «فلاح السائل» سید بن طاووس، ص491
13 . تذکرة المتقین، ص 114
14 . شرح منظومه، صص356 و357
15 . المراقبات، ص201
16 . المراقبات، ص392 ترجمه.
17 . المراقبات، ص393
18 . المراقبات، ص393
19 . فصلنامه انتظار، شماره10 به نقل ازکافی، ج4، ص 539 وسائل الشیعه، ج10، ص254؛ بحارالانوار، ج96، ص374، امام باقر7 میفرماید: «إِذَاحَجَّأَحَدُکُمْفَلْیَخْتِمْبِزِیَارَتِنَالأَنَّذَلِکَمِنْتَمَامِالْحَجِّ» ؛ «هنگامی که یکی از شما حج به جا آورد، آن را به دیدار ما ختم کند؛ زیرا آن از تمامیت حج است.» وسایل، ج10، ص25
20 . امام باقر(علیه السلام) با دیدن طواف کنندگان میفرماید: «هَکَذَاکَانُوایَطُوفُونَفِیالْجَاهِلِیَّةِإِنَّمَاأُمِرُواأَنْیَطُوفُوابِهَاثُمَّیَنْفِرُواإِلَیْنَافَیُعْلِمُونَاوَلاَیَتَهُمْوَمَوَدَّتَهُمْوَیَعْرِضُواعَلَیْنَانُصْرَتَهُم» در جاهلیت هم این چنین طواف میکردند. مردم مکلف اند بر گرد این سنگ ها طواف کنند پس نزد ما آمده مودّت و یاری خود را بر ما عرضه بدارند.کافی، ج1، ص392
21 . اشاره به دوستان «ابوغبشان» کلیددار کعبه، که سرقفلی تولیت کعبه را در شب نشینی مستانة طائف به دو مشک شراب فروخت. المیزان، ج3، ص362
22 . محمد بن عثمان عمری نایب دوم امام زمان(علیه السلام) میگوید:«وَاللهِإِنَّصَاحِبَهَذَاالأَمْرِیَحْضُرُالْمَوْسِمَکُلَّسَنَةٍفَیَرَىالنَّاسَوَیَعْرِفُهُمْوَیَرَوْنَهُوَلاَیَعْرِفُونَهُ»؛ به خدا سوگند! صاحب این امر هر سال در موسم حج حضور مییابد و مردم را میبیند و میشناسد و مردم او را میبینند و نمیشناسند». من لا یحضره الفقیه، ج2، ص520
امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «یَفْقِدُالنَّاسُإِمَامَهُمْیَشْهَدُالْمَوْسِمَفَیَرَاهُمْوَلاَیَرَوْنَهُ»؛ مردم امام خود را نمی یابند. او در موسم حج شاهد ایشان است و آنان را میبیند اما آن ها او را نمیبینند» کافی، ج1 ، ص337
23 . امام باقر(علیه السلام) در روایتی میفرماید:«فِعَالٌکَفِعَالِالْجَاهِلِیَّةِأَمَاوَاللهِمَاأُمِرُوابِهَذَاوَمَاأُمِرُواإِلاَّأَنْیَقْضُواتَفَثَهُمْوَلْیُوفُوانُذُورَهُمْفَیَمُرُّوابِنَافَیُخْبِرُونَابِوَلایَتِهِمْوَیَعْرِضُواعَلَیْنَانُصْرَتَهُم» ؛ «این اعمال مانند اعمال جاهلیت است. آگاه باشید به خدا سوگند! مردم به حج مأمور نشدند، مگر این که حلق و تقصیر را به جا آورند و به عهد و نذر خود وفا کنند و بر ما بگذرند و ما را به ولایت و سرپرستی خود آگاه سازند و یاری خود را عرضه بدارند.» تفسیر نورالثقلین، ج3، ص491
علاوه بر این روایات، برای اهمیت ولایت و این که ِ «وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلایَةِ». وسائل الشیعه، ج1، ص197
24 . المراقبات، ص393
25 . اشاره به این سخن امام سجاد(علیه السلام) خطاب به شبلی است که فرمود: «فَحِینَ نَزَلْتَ الْمِیقَاتَ نَوَیْتَ أَنَّکَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِیَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطَّاعَةِ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: فَحِینَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِیطِ ثِیَابِکَ، نَوَیْتَ أَنَّکَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّیَاءِ وَ النِّفَاقِ وَ الدُّخُولِ فِی الشُّبُهَاتِ؟ قَالَ: لاَ»، آنگاه که به میقات در آمدی نیت کردی که لباس معصیت و نافرمانی را از تن درآورده و جامة طاعت خداوند را به جای آن پوشیدی؟ شبلی گفت: نه. امام فرمود: هنگامی که لباس دوخته را درآوردی آیا نیت کردی که خود را از ریا و دورویی و ورود در شبهه ها دور سازی؟ شبلی: نه...» مستدرک، ج10، ص166
26 . المراقبات، ص 396
27 . همان
28 . اشاره دارد به این حدیث: «عَنْعَلِیِّبْنِجَعْفَرٍ،عَنْأَخِیهِمُوسَىبْنِجَعْفَرٍ8 قَالَ: سَأَلْتُهُعَنِالتَّلْبِیَةِلِمَجُعِلَتْ؟فَقَالَ: لأَنَّإِبْرَاهِیمَ(علیه السلام) حِینَقَالَاللهـعَزَّوَجَلَّـلَهُوَأَذِّنْفِیالنَّاسِبِالْحَجِّیَأْتُوکَرِجالاًنَادَىوَأَسْمَعَفَأَقْبَلَالنَّاسُمِنْکُلِّوَجْهٍیُلَبُّونَفَلِذَلِکَجُعِلَتِالتَّلْبِیَةُ» الحج و العمرة، ص179؛ الکافی، ج4، ص335
29 . اشاره دارد به این حدیث امام زین العابدین(علیه السلام) که فرمود:
«وروىسفیانبنعیینةقال: حجزینالعابدین(علیه السلام) فلماأحرمواستوتبهراحلتهاصفرلونهووقعتعلیهالرعدةولمیستطعأنیلبیفقیلألاتلبیفقالأخشیأنیقوللی«لاَلَبَّیْکَوَلاَسَعْدَیْکَ»فلمّالبیخرمغشیاعلیهوسقطعنراحلتهفلمیزلیعتریهذلکحتیقضیحج».
«سفیان بن عیینه گوید: زین العابدین(علیه السلام) حج می گزارد، آن گاه که مُحرم شد و بر مرکب قرار گرفت، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبیک گفتن را از کف داد و فرمود: میترسم پاسخ بشنوم: «لاَ لَبَّیْکَ وَ لاَ سَعْدَیْکَ» و چون لبیک گفت، از هوش رفت و از مرکب بر زمین افتاد و پیوسته چنین بود تا اعمال حج به پایان رسید.» الحج و العمره، ص182؛ عوالی الآلی، ج4، ص35
30. المراقبات، ص397
31 . امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «وَطُفْبِقَلْبِکَمَعَالْمَلائِکَةِحَوْلَالْعَرْشِکَطَوَافِکَمَعَالْمُسْلِمِینَبِنَفْسِکَ حَوْلَ الْبَیْت»؛ «همانگونه که با بدنت در میان مردم طواف میکنی با قلبت در جمع فرشتگان عرش، خانه خدا را طواف کن.» مصباح الشریعه ص9 ؛ صهبای حج، ص385
32 . تذکرة المتقین، ص60
33 . صهبای حج، ص269، به نقل از بحار، ج7، ص339 : «لأَنَّلإِبْرَاهِیمَمَقَاماًفِیالْقِیَامَةِوَلِمُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) مَقَاماًفَمَقَامُمُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) عَنْیَمِینِعَرْشِرَبِّنَاـعَزَّوَجَلَّـوَمَقَامُإِبْرَاهِیمَ(علیه السلام) عَنْشِمَالِعَرْشِهِفَمَقَامُإِبْرَاهِیمَفِیمَقَامِهِیَوْمَالْقِیَامَةِوَعَرْشُرَبِّنَامُقْبِلٌغَیْرُمُدْبِرٍ».
34 . المراقبات، ص398
35 . آل عمران : 33
36 . کافی، ج4، ص190
37 . حج : 75
38 . صهبای حج، ص290 به نقل از کافی، ج4، ص190
39 . المراقبات، ص 398
40 . همان، اشاره به این حدیث است: «عَنْعَلِیٍّ(علیه السلام) قَالَ: قِیلَیَارَسُولَاللهِ،أَیُّأَهْلِعَرَفَاتٍأَعْظَمُجُرْماً؟ قَالَالَّذِییَنْصَرِفُمِنْعَرَفَاتٍوَهُوَیَظُنُّأَنَّهُلَمْیُغْفَرْلَهُ،قَالَ: جَعْفَرُبْنُمُحَمَّدٍ8 یَعْنِیالَّذِییَقْنَطُمِنْرَحْمَةِاللهِعَزَّوَجَل». الکافی، ج4، ص541،ح7
41 . حج عارفان، ص151 ؛ مصباح الشریعه ص92 ؛ المحجة البیضاء، ج2 ص207
42 . عرفان حج، ص86
43 . المراقبات، ص398
44 . اشاره به آیه 3، سوره نجم است: (وَمایَنْطِقُعَنِالْهَویإِنْهُوَإِلاَّوَحْیٌیُوحی).
45 . اشاره دارد به آیه 4، سوره قلم: (وَإِنَّکَلَعَلیخُلُقٍعَظِیمٍ) در بالای ضریح مطهر نوشته شده: «نبی عظیم خُلقه. الخُلق الذی عظمه الرحمان فی سید الکتب».
46 . این اشعار در ستون های اطراف پنجرة ضریح مطهر نوشته شده، مفصل این جریان را در کتاب «الاحکام السلطانیه» ماوردی پی گیری کنید.